خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید بهمن همایونی
امتیاز کاربر: / 4
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
چهارشنبه 01 تیر 1390 ساعت 13:56

 

 

 

 نام پدر:  تیمور      تاریخ تولد:7/5/1340   تاریخ شهادت:   10/2/1365   محل شهادت:فاو- عملیات والفجر 8     وضعیت تاهل:مجرد 

 

شهید بهمن همایونی در خانواده ای مذهبی ومتدین در روستای کیسم از توابع شهرستان آستانه اشرفیه چشم به جهان هستی گشود او ششمین فرزند خانواده بود تحصیلات ابتدائی خود را در زادگاه بپایان رسانید لذا جهت ادامه تحصیل به قزوین نزد خواهر ش رفت و تحصیلات راهنمایی ودبیرستان را در همانجا بپایان رسانید، از لحاظ درسی دانش آموز بسیار ممتاز و مستعد بود، با ورود به مدرسه نماز می خواند وروزه می گرفت ، همه شبها با وضو می خوابید ،  در اوقات فراغت خویش اغلب کتابهای درسی را مطالعه می نمود و هیچگاه بیکار نمی نشست ، بر اثر مطالعاتی که داشت روح بیدار و آگاهی پیدا نمود  و با توجه به آگاه بودن از جنایتهای رژیم، فعالانه با افکار پوچ و پلید رژیم مبارزه می نمود، بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در روستای زادگاه خود با زحمت فراوان کتابخانه ای را جهت آگاه کردن مردم محل خود وتجمع جوانان ایجاد نمود که بسیار موثر و جالب  توجه بود،  شهید همزمان در بسیج کیسم نیز فعالیت  می کرد و  چه بسا اینکه خود کتابهایی را تهیه می نمود و به مردم ارائه می داد و بهمین سبب منافقین کوردل بارها  او را مورد حمله  و هجوم وحشیانه خود قرار داده بودند .پس از اخذ دیپلم، خود را جهت خدمت مقدس سربازی آماده  ساخت ، دوران آموزشی را در عجب شیر گذراند و به سنندج اعزام شد که سه بار از نواحی مختلف بدن مجروح گشت و این در حالی بود که خانواده خویش را از مجروحیت حاصله آگاه نمی ساخت ، بعد از پایان خدمت سربازی با شرکت در کنکور سراسری در رشته پلیس قضائی قبول شد و به دانشگاه تهران رفت و به ادامه تحصیل پرداخت، وی در حین تحصیل دوبار به مناطق جنگی اعزام  شد، پس از اتمام تحصیلات در دادگستری قزوین مشغول بکار شد و  بلافاصله به عضویت انجمن اسلامی آنجا در آمد و به فعالیت پرداخت  در کنار سنگر قضاوت بارها در سنگر پیکار نیز حضور یافت و به مناطق جنوب و غرب کشور اعزام شد که مبارزه با کفر را در زندگی خود بر همه چیز ترجیح داده بود بطوریکه کمتر در محل کار خود حضور داشت و اغلب در مناطق مرزی و جنگ با ایادی استکبار بود که بار آخر نیز با زحمت فراوان توانست با کسب اجازه از مسئولین راهی مناطق جنگی شود و این مسئله علیرغم میل باطنی مسئولین  و اطرافیان وی بود،  و او به منطقه فاو رفت و در عملیات والفجر 8 شرکت نمود که براثر اصابت ترکش وتیر به صورت ودیگر اعضای  بدن بدرجه رفیع شهادت نائل آمد  

وصیتنامه سردار شهید اسلام بهمن همایونی

اعوذ باا... من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

(ولا تقولو المن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون ولسبلو نکم من الخوف والجوع ونقص من الاموال والا نفس والثمرات وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا الله الیه راجعون)

و آن کسانیکه در راه خدا کشته شده مرده مپندارید بلکه او زنده ابدی است و لکن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت و البته شما را به سختی ها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال ونفوس وآفات زراعت  بیازمائید و بشارت و مژده آسایش از آن سختیها صابران را است. آنانکه  چون بحادثه سخت و ناگواری دچار شوند صبوری پیش گرفته و گویندبه فرمان خدا آمده و بسوی او رجوع خواهیم کرد . بقره 154-156)

الحمدلله رب العالمین و با سلام ودرود بی کران نثار خاتم پیامبران محمد بن عبدالله (ص) و جانشین پاک آن حضرت وائمه معصومین سلام الله و امام عصر حضرت مهدی موعود و مصلح جهانی حضرت بقیه ا... الاعظم عج تعالی فرجه الشریف و برقرار کننده عدل وداد و عدالت و حقیقت در کره زمین و سلام بر نائب بر حقش روحی الفداء رهبر مستضعفان جهان کوبنده ستمگران و دژخیمان که با قیامش مکتب اسلام را رونقی ذکر بخشید و بر چهره های شرک و ستم پیروزی یافت و با سلام بر روحانیت آگاه خوفی به خودتان راه ندهید وتوکل بر خدای عزوجل کنید خداوندا به خانواده ام صبر وایمان و به بنده حقیرت ایمان و مقاومت بده تا در برابر ظالمان همچون کوهی سخت واستوار تر از آن ثابت قدم بمانم . خداوندا در روز قیامت شفاعت سالار شهیدان امام حسین( ع) نصیبم بفرما. قدمهائی را که برای خدا بر می دارم به همراهی امام حسین  و یاران با وفایش استوار و محکم بدار. خدایا لشکریان اسلام را بر کافران پیروز . بارالها امام عزیز را تا ظهور امام زمان حضرن مهدی (عج) طول عمر و سلامتش بدار . پروردگارا امام عزیز را روح  خدا را قلب حضرت مهدی عج فکر مهدی عج را زمان مهدی عج را بحق مهدی ع نائب حضرت مهدیعج را پناه خودت از گزند بلایای ارضی و سماوی سلامتش بدارپروردگارا توفیق شهادت در راه خودت خالصانه ومخلصانه به بنده حقیر عطاء بفرما . و قرآن را تلاوت و به آن عمل کنید     (امضاء بهمن همایونی )     خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

 

مصاحبه با شهید همایونی، روز اعزام در سپاه قزوین :

"اگر پيامي براي برادران كه در پشت جبهه هستند بفرمائيد."

اينجانب بهمن همايوني كيسمي چهارمين بار است كه به لطف خدا عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل هستم.البته بنده نمي توانم پيامي داشته باشم چون كه امام خود فرموده اند كه پر كردن جبهه از اعم واجبات است و هيچ واجبي جلوي آن را نمي گيرد كه بله بنده كار دارم و كاسب هستم نمي توانم بروم به جبهه, پيام امام همه چيز را روشن كرد و هيچ كس نمي تواند كلاه شرعي بگذارد بله من الان نمي توانم بروم و بعدا خواهم رفت. اگر الان توانستيم به پيام امام لبيك بگوييم كه خوب اگر نتوانستيم عين صدر اسلام كه به امام حسين (ع) آبخور پشت كردند همان حال را خواهيم داشت.

 

خاطرات روایت شده توسط همرزمان شهید:

 *ماسه نفر اعزامي از قزوين بوديم. نماز شب بهمن قطع نمي شد بخصوص در شبهاي جمعه. يك تا دو ساعت به شروع حمله برادران دعاي توسل خوند، و بعد از آن بهمن برگشت و به ما گفت كه من وصيت نامه ام را توي جيب كيفم مي گذارم و وقتي كه شهيد شدم وصيت نامه را بردار تا مبادا اشتباه بشه من گفتم كه از كجا مي دونی شهيد مي شوي انشاءالله سالم برمي گردي گفت به اميد خدا كه شهيد مي شوم يه طوري بود انگار به او وحي شده بود. بعد از آنشب حركت كرديم به خط دشمن تقريبا ساعت 8:30 شب حمله كرديم ساعت 9 شب به موازه آنها رسيديم ديدم كه تيربار ايشان روشن شده است و به روي دشمن و سنگر هاي آنها مثل برگ خزان تير مي ريخت و تا جایي كه امكان داشت روي آنها آتش میریخت ايشون حدود 100 نوار توي تير بارش گذاشته بود  و من و برادر يوسفي فشنگ تيربار پشتمون مي گذاشتيم تا اگر نوار تمام  شد دوباره نوار گذاري کنیم  خودش رسيد پشت خاك ريز ومن پشت اش بودم كه فرمانده اومد و گفت جدا برید  تا اگر اتفاقي افتاد هر دو صدمه نبينيد من دومتري اين طرفتر اومدم كه تيربارش رو  روي دشمن گرفت و منطقه را زير آتش داشت بعد از حدود 5 تا 6 دقيقه ديدم تيربارش خاموش شده . برادر يوسفي اومد من اول متوجه نبودم و مشغول آتش بودم که  آقاي يوسفي گفت بيا بريم تير بار رو راه ببندازیم گفتم پس بهمن كو گفت فكر كنم شهيد شده و فورا  رفتيم جلوي خاك ريز ديديم كه از بالا خاك ريز به زمين افتاده يك حالت عارفانه  داشت و روبه طرف قبله سرش به طرف مرقد مطهر امام حسين (ع)  بود تا چند لحظه نفس مي كشيد كه امدادگر رو صدا كرديم كه بیاد يكي از آنها آمد و سرش راباند پيچي كندولی بهمن  به درجه رفيع شهادت نائل آمده بود. و تقريبا نيمه هاي شب بود كه تير دشمن به نام غناسه به مغزش خورده بود.

 

*روزي يادم است كه ما سه نفر ميان بچه هاي ديگري كه از جاي ديگر اعزام شده بودند بوديم كه فرمانده اومد و گفت ميانشون يك نفر مسئول به طور موقت انتخاب كنيد اگر روحاني باشد چه بهتر همه نيروها رو به طرف بهمن كردند و گفتند ايشان اين برادر طلبه, بهمن مي گفت كه من طلبه نيستم ولي هيچ كس با آن حالت روحاني و عارفاني كه بهمن داشت قبول نمي كرد. 

 

*در شب حمله بهمن كليه مشخصات خودش رو نوشته بود در حالي كه ما فقط نام گروهان و گردان خود را مي نوشتيم گفتم بهمن اين كارها چیه كه مي كني فردا صبح خودت مي آيي و ساك ات  رو بر مي داري ولی اون  نگاهی به من كرد و آخرين لبخندش رو به روی ما زد.                                                                                            

*در آن شب كه من پيش او بودم احساس كردم كه زخمي شده ولي به كسي چيزي نمي گفت فهميدم كه حالش خوب نيست چند بار به او گفتم بهمن اگه حالت خوب نيست بيا تو را ببرم عقب يا خودت برو صلاح نيست كه با اين وضع اينجا بموني , حتي چند بار تكرار كردم گفت نه چيزيم نيست سالم هستم او با شالش جاي زخم خود رو بسته بود و تيربار را برداشته , شجاعانه به طرف دشمن شليك مي كرد . حتي قبل از حمله فرمانده گفته بود كه هركسي تيربار و آرپي چي رو بر مي داره خيلي مشكل است و احتمال اينكه زودتر كشته شود زياد است و من براي رفع مسئوليت به شما مي گويم واقعا اگر نمي توانيد اين اسلحه را برنداريد. ساعت حدود  2 شب ديديم كه  از تيربار بهمن ديگه صدا نمی یاد. وبلند هم نميشد صحبت كنيم عراقي ها در چند متري ما بودند هر چه صدا زدم جواب مثبتي از او نشنيدم, و رفتيم به طرف بهمن ديدم كه بهمن از بالاي خاك ريز به پايين افتاده پيش خودم گفتم كه حتما زخمش  اون رو  از پاي در آورده ولي سر او را بلند كردم ديدم كه پشت سر او برآمدگي است وتير خورده  و جلوي ما و در  بغل ما به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

 

دلنوشته:

من خدا را شاکرم و خوشحالم ازاین که در چنین زمانی هستم که روزهایش عاشورا و زمینهایش  کربلا و ماهایش محرم است پس زهی سعادت بزرگ که بخاطر باز پس گرفتن اسلام راستین دفاع کنیم

 

پیام شهید :

همه شما ئیکه مسئولیت امروز و فردای این انقلاب را بر عهده خواهید گرفت : غرور و وسوسه شیطانی ، حسد  و مقام و نام و شهرت را ازوجود خودتان بیرون کنید . 

 

 خاطره ای از پدر شهید :

در آخرین بار که خواست برود دست خواهرزاده های خود را گرفت آرام به  طرف درحیاط رفت  به او گفتم : صبر کن من می خواهم با تو بیام... او آرام برگشت جواب داد"  دیدار تا قیامت  

آخرین به روز رسانی در شنبه 02 ارديبهشت 1391 ساعت 15:34