خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید حسین حجت انصاری
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه مصاحبه   
يكشنبه 04 دی 1390 ساعت 12:37

     

نام پدر: روح ا...              

تاریخ تولد:  20/5/1346      

تاریخ شهادت:   7/5/1361             

محل شهادت :پاسگاه زید عراق – عملیات رمضان              

وضعیت تاهل:  مجرد    

 تحصیلات:سیکل      

alt   

 

*گفتگو با مادر شهید حسین حجت انصاری"*

پنج تا فرزند دارم. سه تا دختر دو تا پسر حسین فرزند چهارمم بود اون موقع تو روستای کماچال زندگی می کردیم و  وضع مالی بسیار ضعیفی داشتیم حاج آقا کاسب بود و بادام سرخ میکرد. زمانی که حسینم به دنیا اومد بیماری بسیار سختی گرفتم و با وجود اینکه  وضع مالی خوبی نداشتیم برای معالجه ناچار شدیم به شهرستان آستانه مهاجرت کنیم  زمانی که در بیمارستان بودم تو خواب دیدم آقا سید جلالدین و آقا سید علی کیاء( از امامزادگان شهرستان) به من آب دادند  و حالم خوب شد.حسین از بچگی بسیار آرام و مظلوم بود اون نماز خوندن رو از شش سالگی شروع کرد و هفت سالش بود که گفت میخواد روزه بگیره چون بچه بود خیلی وقتها برای سحری بیدارش نمی کردیم ولی اون خودش چون خیلی دوست داشت بیدار میشد و روزه می گرفت. ده ساله بود که یک روز صبح از خواب بیدار شد به ما گفت دیشب خواب دیدم که حضرت علی یه شمشیر بهم داد .....

حسین در احترام و فرمانبرداری از بزرگترها زبانزد بود وقتی از مدرسه بر میگشت و تکالیفش رو انجام می داد میرفت پشت حرم و اونجا کاسبی می کرد و از درآمدی که داشت خودش وسایل مدرسه  رو می خرید و از پدر پول نمی گرفت هیچ وقت هم نمیگفت برام لباس نو بخرید . در روزهای پر التهاب انقلاب هر چند که جثه کوچکی داشت نقش فعالی در تظاهرات و راهپیمایها داشت  سنگریزه جمع می کرد و با تیر کمان به سمت سربازان رژیم طاغوت پرتاب می کرد حتی یه بار مورد تعقیب سربازها قرار گرفت و به همراه برادرش به حرم آقا سید جلالدین رفتند و تا صبح در کفشداری حرم مخفی شدند . بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی حسین مشتاق بود  همچون بعضی از اقوام مثل دایی به مناطق جنگی اعزام شود ولی هنوز به سن قانونی نرسیده بود بنابراین به عضویت پایگاه بسیج جسیدان درآمد و بعد از مدتی هم مسئول انجمن اسلامی مدرسه راهنمایی خود شد و در جذب جوانان بسیاری موثر بود  او حتی پدر خود را نیز تشویق می کرد تا به جبهه برود. تا اینکه توانست با دستکاری شناسنامه جهت طی دوران آموزشی به آمل اعزام شود  و سپس به مریوان رفت  و بعد از سه ماه برگشت  وقتی حسینم داشت می رفت جثه بسیار کوچکی داشت ولی وقتی برگشت قامت بلند و رعنایی پیدا کرده بود  اون در مرخصی بعدی به زیارت امام رضا مشرف شد و بعد برگشت در عملیات بیت المقدس شرکت کرد و از ناحیه پا یازده ترکش خورد و مجروح شد ویک ماه  در بیمارستان آمل بستری گشت و دو ماه هم در خانه بستری شد ولی با این حال شب ها برای نگهبانی به بسیج می رفت  او حتی تمام کمپوتهایی رو که دوستان و همرزمانش در ملاقاتها برایش می آوردند  جمع آوری میکرد و به جبهه می فرستاد و هنوز بهبودی کامل نیافته بود که برخلاف میل باطنی خانواده و پزشک معالجش به پاسگاه زید عراق اعزام شد  حسین به حضرت ابالفضل و رقیه علاقه بسیاری داشت و به گفته همرزمانش سقای عملیات بود و قبل از اینکه خود آب بخورد  بر اثر اصابت گلوله توپ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

آخرین به روز رسانی در يكشنبه 03 ارديبهشت 1391 ساعت 14:46