خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید علیرضا معمری
امتیاز کاربر: / 0
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه مصاحبه   
سه شنبه 09 اسفند 1390 ساعت 13:16

 

نام پدر: محمد  

تاریخ تولد: 30/06/1345

تاریخ شهادت:12/08/1361

محل شهادت:سرودشت

 

گفتگو با مادرشهید علیرضا معمری:

پدر علیرضا پیش نماز منزل ما بود چون بچه ها کوچیک بودند و نمیتونستیم زیاد به مسجد بریم پدرش یه عبا داشت و برای ما پیش نمازی میکرد  نماز رو هم به بچه ها پدرش یاد داد هم خودش و هم پدر علیرضا قران رو از آقای بابایی یاد گرفتند و به دیگران هم یاد می دادند.

پدر علیرضا زمانی که هنوز امام به ایران نیومده بود رساله آقا رو داشت و در زیز لمه خونه پنهان کرده بود خیلی مقید بود به من میگفت تا بچه ها نماز ظهر نخوندند به اونا غذا نده.

پدرش قناد بود پسرها داخل قنادی به پدر کمک میکردن علیرضا  پولی که بدست می آورد پس انداز می کرد و در روستاهای اطراف به خانواده های فقیر  کمک میکرد وقتی میومد خونه به من میگفت مادر اگ بدونی  که مردم هیچ چیز برای خوردن ندارند و اوضاعشون خیلی بده.

تا کلاس یازده  درس خوند آن زمان بود که مدام به من میگفت امام خمینی از همه خواستند که به جبهه بروند آنوقت شما اجازه نمی دهید.

زمان اعزام به جبهه قبل از حرکت داخل حرم برای نیروها سخنرانی می کردند همیشه مردم به من میگفتند که چقدر علیرضا مظلوم است در تمام مدت سخنرانی هیچ سرش رو بالا نمی گرفت.

موقع بدرقه ، علیرضا کنار ماشین به من گفت که بیا با هم عکس بگیریم من گفتم که رو خیابون زشته هنوز هم به یاد میارم افسوس میخورم دوربین مال خودش بود.

وقتی علیرضا شهید شد برادرش اومد به من گفت مادر بیا میخوام برات نامه علیرضا رو بخونم وقتی خوند من گفتم چرا نامه تکراری رو برای من میخونید اون موقع بود که کم کم به من گفتند که علیرضا شهید شده. گذاشته بودنش لاهیجان، رفتم دیدمش. نصف سرش رفته بود. قربان امام حسین برم اصلا نمیشود طاقت آورد.

 

 

آخرین به روز رسانی در يكشنبه 03 ارديبهشت 1391 ساعت 14:42