نام پدر:مظفر تاریخ تولد:18/4/1340 تاریخ شهادت:8/4/1366 محل شهادت:ماووت-عملیات نصر4 ناگفته ها یی از زبان خواهر شهید گرامی: در روستای کیسم بدنیا آمدیم 2سال از برادرم کوچکتر بودم مادرم از همان زمان می گفت مرتضی با همه بچه هام فرق داره می گذاشتم تو گهواره می رفتم سر باغ خیلی آرام بود. مادو تا برادر ودو تا خواهر بودیم.مرتضی فرزند دوم وپسر اول بود شغل پدرم کشاورزی بود ولی زمین مال خودمون نبود و همه زمین ها مال ارباب بود وما باید بیشتر درآمدمونو به ارباب می دادیم. مادرم زن خیلی مهربون وبا ایمانی بود تو زندگیش خیلی سختی کشید ما تو خانوادمون از همون کودکی با نماز و روزه آشنا شدیم یادمه وقتی کوچیک بودیم ماه رمضون ما رو بیدار می کردن تا بریم همسایه هارو هم برای سحری بیدار کنیم. مرتضی علاقه خیلی زیادی به درس داشت وقتی سوم راهنمایی رو داشت می خوند پدرم گفت:پسرم تو برای ادامه تحصیل باید به شهر بری وخرجش برام مشکله برو جذب ارتش بشوولی اون می گفت من دوست ندارم برم جذب ارتش بشم واینقدر که تو روحیه اش تاثیر گذاشته بود همون سال از دو درس افتاد و می خواست مثلا دوباره تو همون مقطع بمونه تا شاید فرجی بشه و درسشو خوندو تجدیدیشو قبول شد تمام تابستونو رفت برنج بری تا خرج مدرسه رو در بیاره ویه دوچرخه ولباس برای خودش خرید ومقداری هم به پدرم داد وقتی وارد دبیرستان شد دیگه از پدرم پول نگرفت(روزای دوشنبه وپنج شنبه کار میکرد) زمان دیپلمش خورد به زمان انقلاب ومی رفت راهپیمایی و از ترس اینکه شاید پدر اجازه ندهد دیگر مدرسه برود چیزی نمی گفت یکبار که اومد خونه کفشش پاره بود گفتیم چی شده از اونجایی که با من صمیمی بود گفت مامورها مارو دنبال کردن پام گیر کرد وپاشنه کفشم دراومد. وقتی هجده سالش شد جذب سپاه شد.تموم جهیزیه منو شهید خرید(اولین بار برام مانتو خرید) تو خونه خیلی شوخ طبع بود ولی بیرون بسیار جدی بود.59 وارد سپاه شد من 61 ازدواج کردم برادر کوچکترم هم ازدواج کرد.....
|