خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید علیرضا خوش برش
امتیاز کاربر: / 3
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص رودسر   
دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 12:41

وصیت نامه  شهید علیرضا خوش برش

بسمه تعالی

با سلام و درود به سالار شهیدان حسین بن علی ( ع ) و سلام و درود به رهبر کبی انقلاب اسلامی امام خمینی دامت حفاظاته

و با عرض سلام انشاء الله من فدا سه شنبه 6/10/60 به طرف اهواز حرکت می نمایم من می روم تا به هل من ناصر ینصرنی سالار شهیدان در کربلا خوزستان لبیک بگویم برادران من می روم تا با جهاد و شهادت خود ، خود را متمسک به خاندان عصمت و طهارت نمایم و با وصل شدن با آنها شفاعت خود را از آن بزرگواران معصوم برای خود کسب نمایم ، من نمی دانم چه بنویسم ، سعی می کنم آنچه را که از ته دل من بیرون می آید برای شما ابراز نمایم .

من تقریبا یک سال است که به اهواز و جبهه آمده ام و لی تا حال خالص نشدم ولی سعی میکنم اینبار فی سبیل الله حرکت نمایم .

ای دوستان من گناهکار به شماچه گویم که بر عذاب خود می افزایم  . ( یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون ( سوره صف آیه 2 ) ای ایمان آورندگان چرا می گوئید چیزی را که خود عمل نمی کنید .

دوستانم ای که پاسداری ترا نیز می خواهم اعمال گذشته را فراموش و مرا ببخشید و بر سر مزار من حاضر شوید و حمد وسوره ای بخوانید تا ثابت شود که مرا بخشیده اید ای دوستان من در اینجا تنها  اینهاست .

بارالها ما رزمندگان سپاه از تو می خواهیم تا به ثمر رسیدن انقلاب مهدی ( عج ) خمینی بت شکن را در پناه خویش محفوظ بدار و به او سلامتی کامل عطا کن و از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا.

وصیتم به مادرم ؛

درود و سلام بر تو ای مادر که تو خورشید من بودی که در اصل پدرم بودی ، تو به من درس زندگی و تربیت آموختی و مرا هدیه به درگاه باریتعالی ساختی و به قربانگاه عشق ، شهادت فرستادی .

مادرم تو در حقیقت پدری بودی که سالها ی سال کولبار فقر و بدبختی را بدوش کشیدی و با آن به مبارزه برخواستی ولی چون بر قضا و قدر ، توکل به الله نمودی در برابر طوفان خروشان و عظیم دریاها گذشتی و ناخدایی شدی که در این طوفان بلا پارو زدی و سالم به ساحل رسیدی .

مادر ، گفتنی ها زیاد است ولی در وصف تو زبانم بند آمد ، چه بگویم و چگونه زحمات 18 ساله و اندی پیش تو را از دیدگانم دور انداخته و نسبت به آن بی توجه باشم ، نه هرگز فراموشت نخواهم کرد مادر .

پدرم را می گویم ، او زمانی که بچه دو ساله بودم با ما وداع کرد و به دیگر رفتگان پیوست .

مادر تو آرزویت بود  که من به کربلا بروم و امام حسین ( ع ) را زیارت نمایم و اگر چنانچه خود به افتخار زیارت در کربلا نائل گشتم و از این رو آرزویت را برآورده باشم .

مادرم از اینکه  قدمهای ناچیزم را به جبهه جنگ گذاشتم تا اینکه سهمی در این انقلاب داشته باشم  به جبهه رفتم و یک چیز مهمی را که می خواهم به شما مادر مهربانم بگویم این است : اولا قطره های خونم که در این راه می ریزند لاله های سرزمین مقدس اسلامی را آبیاری می کنند  شاید شکی در آن نباشد و دوم اینکه از بابت ریخته شدن خونم فقط برای رضای خدا است . و در حقیقت استفاده های ناشایست نشده و آنرا با متاع دنیوی معامله نکنید و چون وصیتم را اجرا نمودید که باید اجرا شود شفاعت تو را در آن دنیا از خداوند طلب خواهم نمود .

گریه های ضعف را کنار گذاشته که دشمن از این گریه ها شاد می شود و همیشه به یاد حسین ( ع ) و یاران او گریه و اشک بریزید که در نزد خدای بزرگ اجر بیشتری خواهی داشت .

به خواهرانم بگو در غم از دست دادن برادرتان اشک مریزید چون او راه خود را انتخاب کرده  است و به دیار دیگری سفر کرده و کسی از امام جعفر صادق ( ع ) سئوال نمود که از کجا آمده ای گفت من الله و به سوی چه می روی ... گفت : الله و برای چه می روی ؟ گفت رضای الله

و من نیز مانند دیگر شهدا بارم را بستم و دست به سفر طولانی و ابدی زدم که آغاز زندگیم در آن دنیاست ، بلکه شهید همیشه زنده است و شما هستید که این حقیقت را در نخواهید یافت و دیگر سفارش نمی کنم مادرم ، بیا و برای رضای خدا نه برای زندگی در دنیا و راحت زندگی کردن خونم را با کالاهای دنیوی معامله نکن ، آنچه داری به آن قانع باش که انکسی که دهان داده است روزی هم می دهد .

مادرم هر جا که مایل هستی ، مهربانم در قلبم بعد از خداوند تو هستی هر کجا خودت رضایت دهی همانجا مرا تشییع و دفن کن ،

و آخرین کلامم این است که حلالم کنید .

17/1/61

این دعای همیشه تان باشد

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی تو رابه جان مهدی خمینی را نگهدار

از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا

سرباز اسلام علیرضا خوش برش

 

خطاب به مادرم

در مقدم انقلاب سر باید داد

در راه خدا تن به خطر باید داد

آن شیرزنی که شوهرش گشته شهید

می گفت در این راه پسر باید داد