عاشقانههای خاک خاک را ترانه میکنی و باز ترانه میکنی و باز هم ترانه میکنی و بعد در میان آسمان آشیانه میکنی شعر، شکوفهی شگفتی شب است پاک ماندهام که تو، چطور عقل را عاشقانه میکنی راز دانه انار در برابر شمیم ترد سیب ! این معادله که ساده نیست؛ این تویی که سرّ سرخ یک انار را دانه دانه دانه میکنی چه رسم همدلیست مهربان؟ میشود مگر؟! در میان کودکان درس نکتههای عارفانه میکنی؟! هان دیدهام تو را یک پلاک که در میان خار و خاک، ابر را نگاه میکند هان، میکنی عزیز ولی چقدر غریبانه میکنی بیتها تمام میشوند و واژه خسته میشود، ولی هنوز کولهپشتی زمانه را پر از زلال خلوت شبانه میکنی صبح صادق است... مات میشود غزل دمی که واژهی خدا را تو شاعرانه میکنی...
|