خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شید نادر پور میرزایی
امتیاز کاربر: / 0
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لنگرود   
يكشنبه 15 دی 1392 ساعت 20:22

 

در سال 1344 در یكي از روستاهاي توابع لاهيجان پسري چشم به جهان گشود كه خميني كبير وعده ي او و امثالش را به جهانيان داده بود و در واقع يكي از ياران در گهوارة امام خميني از ديار شيخ علي كلا به پا خواست. 
شهيد نادر پور ميرزائي دوران ابتدايي و راهنمايي را در مدرسه ي محمديه ي لنگرود سپري نمود . ابتداي نوجواني نادر مصادف گشت با اوج فعاليتهاي انقلاب اسلامي. او مرتباً در راهپيمايي ها همگام با مردم شركت داشت و اين در حالي بود كه سنش از دوازده سال تجاوز نمي كرد.پس از پيروزي انقلاب او همچنان با همان شور و اشتياق  به فعاليتهاي خود ادامه داد و در امور خيريه و حل مشكلات مردم بسيار كوشا بود. با شروع جنگ در حالي كه مشغول به تحصيل در سال دوم دبيرستان بود مدرسه را به سوي دانشگاهي بزرگتر كه استادش خميني كبير بود رها كرد. در دوران حضور در جبهه توسط نامه و تلفن با خانواده دائم در تماس بود. 
قسمتي از نامه ي اين شهيد بزرگوار خطاب به پدر و مادرش :
پدر و مادر گرامي ما امشب به اولين عمليات كه در خاك عراق است مي رويم يا لا اقل فرداشب. هر بدي و خوبي كه از ما ديديد ببخشيد. اگر اين سعادت بزرگ يعني شهادت نصيب ما شد گريه نكنيد، چون من زنده ام و نمرده ام و اين عيدي من است كه خداوند به من داده است…. خداوند نگهدار شما. 
نادر پور ميرزائي 03/1/1360
شهيد معمولاً در تماسهاي تلفني خود چنين مي گفت: بالاخره شربت شهادت را خواهم نوشيد و شيشه اش را (منظور جسدش) را برايتان خواهم فرستاد.
نادر پور ميرزائي در تاريخ 03/2/1361 در جوانرود كردستان شربت شهادت را نوشيد و روح تشنه ي خود را سيراب نمود.
 
آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 14:27