خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
السلام علیک یا فاطمه الزهراء PDF  | چاپ |  نامه الکترونیک
امتیاز کاربر: / 2
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه بصائر   
چهارشنبه 22 ارديبهشت 1389 ساعت 04:49

فاطمه(سلام الله علیها) جان ؛

خجالت می کشم که تو در راه حمایت از امام زمانت

  صورتت نیلی ،

           بازویت ورم کرده ،

                       پهلویت شکسته ،

                                     و قدت خمیده. 

اما من ...

 

           اللّهُمَ عَجِّل لِوَلِیکَ الفَرَجِ

           جانباز قطع نخاع-ساقی 

 

*

نمونه ای از حمایت فاطمه (س) از امام زمانش علی(ع)  :

بانوی سرافراز اسلام که بر اثر ضربات ددمنشانه و صدمات وارده و درد جانکاه سقط جنین که در نتیجه تهاجم از سوی تجاوزکاران خشونت کیش صورت گرفت ، بی هوش ،نقش بر زمین گشته و در آغوش خدمتگزار و شاگرد خویش «فضّه» بود، بر اثر شیون کودکان وحشت زده و خردسالش پس از چندی چشمانش را گشود و بی درنگ پرسید:«فضّه» ! امیر مؤمنان کجاست؟

او با چشمانی اشکبار پاسخ داد:بانوی من! او را به سوی مسجد بردند.

در همان شرایط سخت بود که فاطمه (ع) در حالی که دست دو نور دیده اش حسن و حسین (ع)را بر دست داشت وبانوان آزادی خواه هاشمی او را همراهی می نمودند ،وارد مسجد پیامبر شد.

پس از ورود چشمش به امیر(ع) افتاد که از سوی تجاوزکاران برای سپردن دست بیعت ،تحت فشار است و تهدید به مرگ می شود. با دیدن آن منظره ی دردناک و وحشت زا با شهامتی وصف ناپذیر رو به بیدادگران آورد و بر آنان خروشید که:

به خدایی که پیامبر را به حق به رسالت برانگیخت! اگر از امیر مؤمنان دست بر ندارید،گیسوانم را پریشان ساخته  و پیراهن پیامبر را بر روی سر می نهم و آنگاه از بیداد  شما به بارگاه خدا فریاد بر می آورم. شما بدانید که نه ناقه ی صالح پیامبر-که نشانی از نشانه های قدرت خدا و معجزه ی پیامبرش بود- در بارگاه خدا از من گرامی تر است و نه بچه اش از فرزندان من.(1)

در روایت دیگری آمده است که خطاب به ابوبکر فرمود: هان ای ابابکر! مرا با تو چه کار؟آیا می خواهی نعمت پدر را از فرزندانم بگیری و مرا در سوگ شوی گران قدرم بنشانی؟ به خدای سوگند اگر زشت نبود گیسوانم را پریشان ساخته و از بیداد شما به بارگاه خدا فریاد برمی آوردم.

در این هنگام یکی از میان جمعیت خطاب به ابوبکر گفت: با این کارت می خواهی چه کنی؟ آیا بر آنی که عذاب خدا را بر این امت فرود آوری؟ 

امیرمؤمنان رو به سلمان کرد و فرمود:سلمان! دخت فرزانه ی پیامبر را دریاب.

سلمان خود را به فاطمه(ع) رساند و گفت:ای دخترمحمد(ص)!خدای پر مهر پدر گران قدرت را پیام آور مهر و محبت برای جهانیان برگزید،برگرد!بانوی سرفراز گیتی فرمود: سلمان!مگر نمی بینی که می خواهند امیرمؤمنان را به شهادت برسانند ؟ من دیگر جام شکیبایی ام لبریز گردیده و نمی توانم شکیبایی پیشه سازم ،بگذار به سوی مرقد منوّر پدربروم و موهای خویش را پریشان ساخته و گریبان چاک زنم و به بارگاه خدا ناله سردهم.

سلمان گفت: می ترسم مدینه فرو رود.آن گاه افزود: امیرمؤمنان مرا به سوی شما فرستاده است تا از تصمیم خویش باز ایستاده و به خانه برگردید.

فاطمه (ع) فرمود: اینک که چنین است به خانه بازمی گردم و شکیبایی پیشه می سازم و ضمن گوش سپردن به سخن امیر آزادی ،فرمانش را به جان می پذیرم؛«اِذاً اَرجِعُ وَاَصبِرُ وَاَسمَعُ لَهُ وَاُطیعُ».(2)

یکی از نویسندگان در این مورد می نویسد:امیر مؤمنان با شتاب خود را به فاطمه (ع) رساند و دخت پیامبر شانه های او را بوسه باران ساخت و با چشمانی اشک بار گفت: جان فاطمه به قربانت ، روح من سپر بلاهایت ای ابالحسن! من هماره با تو خواهم بود و هرگز تو را در مبارزه تنها نخواهم گذاشت؛ اگر در امنیت و سلامت باشی،با تو خواهم زیست واگر برای دین خدا و بندگان او تو را به رنج و فشار افکنند،باز هم با تو خواهم بود.

«رُوحی لِروحِکَ الفِداءُ ، وَنَفسی لِنَفسِکَ الوِقاءُ یا اَبَا الحَسَن! اِن کُنتَ فی خَیرٍ کنتُ مَعَکَ وَ اِن کنتَ فی شَرٍّ کُنتُ مَعَکَ ».(3)

کوتاه سخن این که دخت گرانمایه ی پیامبر تا امیر آزادی و عدالت را از خطر نرهانید و از چنگال آن گروه تجاوزکار و خشونت کیش نجات نداد، به خانه بازنگشت.(4)

 

 *

 

پی نوشت :

(1)،احتجاج طبرسی،ص86

(2)،عوالم،ج11،ص211،599 ؛ احتجاج طبرسی،ص86 ؛ تفسیر عیاشی،ج2 ،ص66 ؛ بیت الأحزان،ص87.

(3) علامه حائری ،کوکب الدریّ ،ج 1، ص 196 .

(4) فاطمه الزهراء(علیهاالسلام) من المهد الی اللحد،آیت الله فقیدسیدمحمد کاظم قزوینی،ص419،ص424 .