شهید عیسی خوشنشین در خانواده ای 9 نفره و متوسط و مذهبی در آستانه اشرفیه به دنیا آمد او فرزند ششم خانواده بو د و از کودکی بچه ای بسیار آرام و باهوش بود  و به ورزش کردن علاقه بسیاری داشت  عیسی و برادرانش از همان کودکی توسط پدر با احکام و نماز آشنا شدن حتی یکبار که معلم در مورد نماز آیات پرسیده بود تنها کسی که توانسته بود با وجود سن کمش صحبت کند او بود . شهید به حرفه نجاری علاقه بسیاری داشت و تا کلاس اول راهنمایی بیشتر درس نخواند در همان زمان به عضویت بسیج در آمد و به فعالیتهای انقلابی پرداخت . او از نظر اعتقادي  درجه  بسيار بالايي داشت خانواده هر روز صبح با صداي الهي العفو او از خواب بيدار مي شدند  و به او مي گفتند كه تو نيازي به اين همه العفو گفتن نداري اين ماهستيم كه بايد العفو بگوييم اما او با گريه به العفو خود ادامه مي داد.  او در سن 17 سالگی راهی مناطق جنگی شد .همرزمانش تعريف كردند كه او و چند  نفر از همرزمانش كه با هم بودن سه روز بود كه آب نخورده بودند و بعد از مدتي به يك منبع آب رسيدن و ديگر توان نداشتند كه حتي بروند  و از آن آب بخورند  عيسي رفت و برايشان  آب آورد و به همه آب داد وقتي نوبت به خودش رسيد تا خواست آب بخورد خمپاره اي آمد و دست او را قطع كرد و به پيشانيش نيز تركش خورد آنها  كه كمي دورتر از او بودند وقتي به او رسيدند  ديدند  كه مي لرزد و در حال جان دادن است به او گفتند كه حالت خوب مي شود ولي او گفت كار من ديگر تمام است فقط به پدرم بگوييد كه من لب تشنه جان دادم.