خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
خاطرات نقل شده از شهید کامران حلوایی
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 08:56

 

مسئوليت پذيري

 

به ياد دارم كه درسال 1355 همزمان با دوران نوجواني شهيد كامران پدرم بيشتر وقت ها ناهار ها  را در مغازه ميل ميكردند با وجود اينكه من غير از كامران دوبرادر ديگر به لحاظ سني از او يكي دو سالي كوچكتر بودند نيز داشتم ولي هميشه مشاهده ميكردم كه براي بردن غذاي پدرم بمغازه او پيش قدم مي شود. روزي كه ايشان بخاطر دير رسيدن به مدرسه نتوانسته بود ناهار پدرم را به مغازه ببرد ، بعد از اينكه به طور اتفاقي با من كه از مدرسه بر مي گشتم برخورد كرد ازمن تقاضا كرد كه من به جاي او اين كار را انجام دهم من هم قبول كردم كه اول غذا را به مغازه برده وبعد به خانه برگردم، متاسفانه در ميانه راه با يك موتورسيكلت تصادف كردم ولي آسيب چنداني نديدم. بعد از اينكه اين خبر گوش كامران رسيد او بسيار خود را سرزنش كرد وگفت اگر من دير به مدرسه ميرسيدم بهتر از اين بود كه تو صدمه ميديدي وهميشه وقتي اين حادثه را به ياد مياورد احساس ندامت وپشيماني ميكرد 

 

 صداقت

 

در سال 1353 وقتي كه براي اولين بار پدر ومادرم به سفر حج مشرف شدند، نياز بود كه در غياب ايشان كسي مسئوليت مغازه را بر عهده بگيرد بالطبع كامران كه بزرگترين فرد خانواده و نوجواني بيش نبود بجاي پدرم در مغازه مشغول بكار شد ايشان به لحاظ فضايل اخلاقي آنچنان رشد كرده بود كه خود را موظف به ثبت درآمدي  كه از مغازه بدست ميامد ميكرد وكوچكترين هزينه هايي كه از صندوق مغازه تأمين مي شد را صادقانه بدون هيچ

كم وكسري ياداشت مي نمود. اين موضوع زماني برمن روشن شد كه وقتي براي خريدن يك شكلات به من پول داد، آنرا نيز مانند ساير اقلام در دفتر ثبت نمود

 امانت داري

 

به نقل از كوچكترين خواهر شهيد

 

خواهرم به ياد دارد زماني كه كامران عضو سپاه بود گاهي اوقات براي آمدن بمنزل از موتور استفاده ميكرد. روزي كه و با موتور سپاه به خانه آمده بود ،خواهرم از او خواست كه وي را سوار موتور كرده ودر خيابان بگرداند، ايشان علي رغم اصرار زياد خواهرم  تنها او را بروي ترك موتور سوار كرد واز روشن كردن موتور خوداري نمود. وقتي با اعتراض خواهرم مواجه شد ايشان با لحني بسيار مهربان به او گفت: اين موتور جزء اموال عمومي است ونبايد از آن استفاده شخصي كرد 

 

ساده زيستي

 

خاطره اي به نقل از برادر شهيد

 

سوم شعبان سال 1361 هنگامي كه ما خودمان را براي برگذاري مراسم  ازدواج شهيد كامران آماده مي كرديم ، همواره او تاكيد ميكرد كه مراسم عروسيش خيلي ساده ومعمولي وبدون تشريفات وتجملات زياد برگزار شود، برخلاف ميل ايشان  خانواده مخصوصأ پدرم شديدأ تمايل داشتند كه اين مراسم بسيار باشكوه انجام شود وبه جهت اينكه برادرم از نيت ما باخبر نشود بسياري از برنامه هاي آنروز را از چشم او پنهان نموديم در روز عروسي وقتي كه او آن مراسم را مشاهده كرد از اين اتفاق نه تنها استقبال  نكرد بلكه بسيار ناراحت هم شده واز آنجا كه دوستانش به شوخي وكنايه او را پولدار مي خواندند. از اين قضيه شرمنده وخجالت زده شده بود 
آخرین به روز رسانی در پنجشنبه 18 فروردين 1390 ساعت 17:38