خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهيد ابراهيم مرادي پور
امتیاز کاربر: / 0
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
پنجشنبه 07 بهمن 1389 ساعت 17:54

 

نام پدر: محمد جواد           تاريخ تولد:  1339       تاريخ شهادت: 16/11/1359           محل شهادت: ميمك               وضعيت تاهل:مجرد   

 

 

شهيد ابراهيم مرادي پور در روستاي داخل از توابع آستانه اشرفيه چشم به جهان گشود، و از  همان زمان بدو تولدش بسيار آرام و دوست داشتني و همچنين بسيار  با هوش بود كه مادرش نقل مي كرد ابراهيم در همان زمان بدو تولد گهواره خود را مي جنباند و احتياجي به تكان دادن گهواره اش نبود. او  تحصيلات ابتدائي را در زادگاهش و دوره راهنمائي را در آستانه اشرفيه بپايان رسانيد. ابراهيم از سن  چهارسالگي همراه پدر به نماز مي ايستاد و نماز مي خواند هيچوقت نماز و روزه اش در دوران  جواني اش ترك نمي شد و ايمان و صداقتش محكم بود. درمساجد و مراسم عزاداري ايام محرم و صفر شركت مي كرد و مرثيه خواني و نوحه خواني مي كرد  او بعد از اينكه تحصيلات ابتدايي  خود را به پايان رساند در اربعين امام حسين (ع) به  همراه پدر براي زيارت به مشهد مقدس رفت يك روز در صحن حرم امام رضا (ع) صد ريال پول پيدا كرد و  به پدرش گفت اين پول را بايد به صاحبش برگردانم و  چون صاحبش را پيدا نكرد آنرا به صندوق انداخت .مادرش ميگفت  يك روز صبح كه از خواب بيدار مي شود  ميرود كه از درخت انجير ميوه بچيند وقتي به درخت ميرسد ميبيند كه يك دانه انجير بيشتر ندارد آنرا مي چيند  و بطور مساوي بين همه ما تقسيم ميكند  . اواسط  سال 1356 جهت گروهباني وارد ارتش شد و به پادگان لويزان و لشكرك رفت اما پس از گذراندن دوره شش ماهه آموزشي به دستور امام ترك خدمت كرد و  از ارتش بيرون  آمد پس از آن ، مدت كوتاهي نيز در قزوين مشعول بكار شد دراين هنگام كه موج عظيم انقلاب سرزمين  ايران را فرا گرفت ابراهيم نيز چون قطره اي نزد پاي بيكران خلق در تظاهرات و راهپيمايي ها شركت مي كرد و پا به پاي مردم مسلمان  در مجامع و مساجد حضورمي يافت. او كه در خانواده اي مذهبي و مقلد امام به دنيا آمده  بود از همان كودكي به مسائل  شرعي عمل مي كرد. ابرهيم فرزند رنح و كار بود و پوست وكار او با كاركوشش پيوند خورده بود، او نه تنها در امور كشاورزي يارو و ياور خانواده بود بلكه در محيط خانه نيز براي برادران و خواهران كوچكتر برادري مهربان و پرستاري دلسوز محسوب مي شد. دركلام او سمبلي از صفاه پاكي صداقت، خوش خلقي،امانت و درستي بود. ابراهيم گرچه از جان و دل به خانواده اش عشق مي ورزيد و جدايي از آنها برايش دشوار بود اما به اسلام و انقلاب بيشتر از خانواده اش مي انديشيد از اين رو  يكسال بعد از پيروزي انقلاب در پائيز سال 1358 برطبق وظيفه شرعي و ميهن، دوباره جهت خدمت سربازي ثبت نام نمود و به اسلام آباد غرب اعزام گرديد و بعداز آن به ايلام و سپس به ميمك . به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل ايران و ر‍‍ژيم بعث عراق اعزامگرديد. مسئوليت شهيد ابراهيم : رانندگي و تداركات و امداد بود . قبل از اينكه او به مرخصي بيايد مادرش خواب ديد كه ابراهيم از روي تختخواب بر روي زمين افتاده و دست و پايش زخمي شده و ساعتش نيز شكسته شده و براي بار آخر كه نيز به مرخصي آمده بود مادرش دوباره خواب مي بيند كه او شهيد شده كه همانطور هم شد و تمام خوابهاي مادرش به حقيقت پيوست و سرانجام پس از مرخصي آخر   وموقع رفتنش  رو به خانواده ومادرش كرد و به آنها احترام نظامي گذاشت.و از جانب مادرش آزاد باش گرفت وبا همه خداحافظي كرد و رفت و رفت تا اينكه در جبهه نبرد حق عليه باطل، در يك عمليات ويژه با دشمن  يكي از دوستانش زخميمي ميشود  و ابراهيم به قصد كمك به طرف او ميرود  واو را تا پشت سنگر مي آورد و لي هنگامي كه ميخواهد دوباره  به خط برگردد  مورد اصابت تركش از ناحيه سر وگردن قرار مي گيرد ودرآن موقع صداي يا حسين (ع) از او سر مي زند وبدين ترتيب دوستانش و رزمندگان  به يكباره متوجه او مي شوند و مي آيند  تا به او كمك كنند ولي او  شهيد شده بود. ابراهيم در زمان شهادتش دومين شهيد ارتش نيروي زميني از توابع آستانه اشرفيه  بود او  به هدفش رسيد و با نثار خونش درخت اسلام ووطنش را آبياري كرد.

 

وصيت نامه شهيد:

بنام خداوند بخشنده مهربان

انا لله وانا اليه راجعون

ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتأ بل احياء عند ربهم يرزقون ان الذين في آمنوا و عملو الصالحات يهيديم ربهم بايمانهم

مي پنداريد كسانيكه در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه آنها زنده اند و شاهد اعمال و رفتار ما مردها ظاهر زنده هستند آن كسانيكه ايمان آوردند خداوند بوسيله ايمانشان هدايت و راهنمائيشان خواهد كرد ايمان شناخت با قلب است و اعتراف و اقرار بوسيله زبان و عمل بوسيله اعضاء و اركان بدن.

 

ابنجانب ابراهيم مرادي پور وصيت نامه ام را بدينوسيله ابراز مي دارم ضمن عرائضم سلام و درود فراوان كه از ته قلبم به امام و امت و همچنبن به رزمندگان عزيز و معلولين اسلام و سپس به شهيدان حق و حقيقت تقديم مي دارم  باري... من از روزيكه از مادرم متولد شدم ايمان و علاقه قلبي به خداي خودم وائمه اطهار  سلام الله عليه داشتم ودارم و هيچگاه از خداي بزرگ تبارك و تعالي دوري نكرده  و نخواهم كرد و خداي خود را هميشه مي پرستم و به شكر و ستايش وسناي پروردگار  اطاعت و پيروي مي كردم و باز هم خواهم كرد و هرگز از اين فريضه الهي كوتاهي نكرده و نخواهم كرد. تا اينكه رسيد به انقلاب اسلامي ايران از شروع انقلاب   تاكنون من هم با ساير برادران مبارز اين انقلاب در صحنه حاضر بودم و تا كنون  از هيچگونه مبارزه و شعار دادن كوتاهي نكردم و نخواهم كرد البته تا زنده هستم در اين مبارزه پر هيجان فعاليت گسترده  خواهم داشت و در ضمن به پدر ارجمندم و مادر عزيزم كه هر چند من از شما الگو گرفتم  روش اسلام را  توصيه مي كنم از شما و ساير برادران مي خواهم كه اگر من شهيد شدم اسلحه ام بر زمين نگذاريد و به مبارزه با دشمن خائن در هر كشوري كه هستند كوتاهي نورزيد و تا صدور انقلاب حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه ادامه دهيد در سال 58من خدمت سربازي بودم بعد به عنوان مرخصي به وطنم رفته بودم جنگ عراق با ايران شروع شد و من هر روز اخبار مربوطه به شهادت رزمندگان و برادران را در نوارهاي مرزي اسلام را شنيدم نمي توانستم آسوده و آرام قرار بگيرم و بر خود مي گفتم كه چطور ممكن است به دفاع از حق قيام نكنم من يكبار به مرخصي  نزد خانواده ام رفته بودم درباره قيام صحبت به مسئله جهاد و شهادت اشاره كردم  و گفتم من آرزو مي كنم كه اي كاش روز عاشورا را در كربلا بوديم تا به نداي هل من ناصر ينصرني حسين (ع) لبيك مي گفتيم حال آن روز فرا رسيده است امروز  جبهه هاي غرب مانند كربلا و امام همچون فرزند حسين پيشواي ماست و چنانچه  شهادت نصيبم شود اين خود افتخاري براي من و خانواده ام خواهد بود آري من قبلأ در نزد خانواده ام بودم و دوري از  آنها براي من دشوار بود ولي ديدم از دست دادن ميهن و وانقلاب و ناموس ما ايراني براي من دشوارتر است كه من نمي توانستم در جنگ حق عليه باطل  بي تفاوت بمانم داوطلبانه به ديگر برادران عازم جبهه هاي ميمك پيوستم تا اينكه بتوانم  بر عليه صداميان كافر بجنگم و از خانواده ام دور شدم و به مبارزه با دشمن شتافتم  پدر عزيز و مادر مهربانم من به شما ميرسانم ماه رمضان امسال با جمعي برادران فقط افطار و  سحر با هم در يك سفره هستيم و نهار خبري نيست مادرجان من باز هم همان ابراهيم هستم كه  هرگز نماز و روزه تركم نبود. در پايان پيام خودم را به تمام برادران و خواهران عزيزم و مردم مسلمان وطن دوست مي رسانم كه به اسلام و امام ياري كنند و نگذارند كه جنايتكاران شرق وغرب در كشور ما نفوذ كنند اي پدر ومادر عزيزم و اي مادر مهربانم واي برادران و خواهران عزيزم و دوستان و آشنايان از شماها مي خواهم و هرچه دلخوردگي از من داشتيد و داريد حلال كنيد و هر بدي كه از من ديديد به بزرگواري خودتان ميبخشيد . در پايان با همه خداحافظي مي كنم  و از خداوند مي خواهم كه سايه امام عزيز را در كنف حمايت پرودگار، مصون و محفوظ نگه دارد . آمين يارب العالمين         8/7/1359    
آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 14 ارديبهشت 1390 ساعت 13:52