خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهيد احمد ابراهيم زاده
امتیاز کاربر: / 8
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
پنجشنبه 07 بهمن 1389 ساعت 18:26

 

نام پدرحسين:               تاريخ تولد: 15/1/1346              تاريخ شهادت:  30/12/1361                 محل شهادت:  پاسگاه زيد عراق              وضعيت تاهل:مجرد 

 

شهیداحمد ابراهیم زاده  درخانواده بسیار مستضعف در روستاي دهشال  از توابع آستانه اشرفیه دیده به جهان گشود. ا و تحصیلات خود راتا دوم راهنمائی نیمه تمام گذراند. از خردسالی به صبر و ایستادگی دربرابر مشکلات زبانزد  بود با وجود اینکه پدربزرگوارش  مداح اهل بیت (ع) بود از اینطریق عشق به ائمه در دل وی دمیده شد و از چهارسالگی بر سر و دوش مردم مرثیه می خواند و با ورود به مدرسه نیز به فراگیری قرآن پرداخت و از صدای بسیار خوشی برخوردار بود او قرآن را با رعایت قوانین آن بصورت بسیاردلنشین تلاوت می كرد و در مسابقات قرآن نیز برنده می شد. با وجود اینکه کودکی بیش نبود به اهل خانواده  و برادران و خواهران کوچکتر و بزرگتر از خود نماز و احکام مربوط به آن را یاد میداد. از بینش و افکار بسیار والایی برخوردار بود .با آغاز جنگ تحمیلی در حالیکه شرایط سنی او هنوز اقتضاء نمی کرد در مدرسه عشق ثبت نام نمود و به مبارزه جدی با منافقین و اشرار می پرداخت چه بسیار اتفاق افتاده بود  که منافقین شبانه شعارها ی ضد انقلاب را برروی دیوارها  می نوشتند که احمد در گشت های شبانه وقتی به این موضوع برخورد مینمود قبل ازاینکه به صبح برسد به  پاک کردن آن شعارها  مي پرداخت.به همین سبب بارها مورد ضرب و شتم آن کوردلان قرار گرفت و با اینکه نوجوان بود با سر و روی خونین به منزل مي آمد. از میان برادران قاری قرآن آستانه 2 بار به جبهه رفت. بار اول که برادران از دهشال اعزام می شدند برای آموزش نام نویسی کرد و چون سن او نمی رسید فرمانده احمد را قبول نکرد. و با گریه و زاری از خانواده  مي خواست تابرایش نذری کنيم  و روز بعد با دستکاری شناسنامه توانست اعزام شود . بعد از یکماه آموزش در منجیل ،به روستای دهشال بازگشت. چندروز بعد  به جنوب کشور اعزام شد. دراهواز پایگاه شهید بهشتی ودر حمله بیت المقدس خط شکن بود. در منطقه کرخه نور ترکشی به دست او اصابت نمود و مجروح شد که جهت معالجه به عقب بازگشت.  او تازه دوم راهنمایی را به اتمام رسانده بود و هنوز بهبودی کامل نیافته بود که دوباره خواست  اعزام شود و به پدرش گفت من نمی توانم بمانم باید به جبهه بروم تا برادران هم سنگر را یاری  نمايم .پدر به اوگفت احمد ترکش، هنوز دربازویت هست کمی صبر داشته باش. احمد گفت این ترکش که بر بازوی من خورده من احساس ميكنم خاري است كه به پايم خورده. بعد از مدتی او به لاهیجان رفت  ودر پایگاه آقا سید محمد ثبت نام کرد مدت هفت روز در آن  پایگاه بسر برد . و روز هشتم وقتی پدرش در روستا  مشغول تدریس  قرآن بود ساعت 9 صبح احمد با لبی خندان در آنجا حاضر شد و نامه ای دردست داشت پدر از مضمون نامه مطلع شد که باید رضایت دهد پدر رضايت داد و به احمد گفت  به منزل برو و با خانواده  خداحافظی کن او نیز به منزل رفت  و با خانواده خود دردل و خداحافظی نمود و به  لاهیجان و از آنجا برای جبهه های نور علیه ظلمت اعزام شد. تا اينكه احمد در پاسگاه زيد عراق در حالیکه از نیروهای خط شکن بود ترکشی به سر وچشم او خورد وبه درجه رفیع شهادت نائل آمد  

 

قسمتی ازوصیت نامه شهید احمد ابراهیم زاده :

 

در تشیه جنازه من گریه نکنید و با این عملتان چشم منافقین ضداسلام و ضد خدا را کور کنید و پدر و مادرم و برادر وخواهران در شهادت من صبر را از دست ندهید در میان دشمنان اسلام با شهامت وبردبار باشید و مبارزه با منافقین و از خدا بی خبران بنمائید واز شما تقاضا دارم که راه شهدا را ادامه دهید وبه پیروی از امر امام بپردازيد. 
آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 24 فروردين 1390 ساعت 13:48