خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهيد عسكر راهپيما
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
شنبه 09 بهمن 1389 ساعت 15:40
نام پدر:  حسن            تاريخ تولد:   1/1/1347               تاريخ شهادت:  11/5/1367                   محل شهادت:   دارخوين                وضعيت تاهل: مجرد 

شهيد عسكر راهپيما در خانواده اي مستضعف و كشاورز در روستاي گوهردان از توابع آستانه اشرفيه به دنيا آمد او سومين فرزند خانواده اي ده نفره بود و از همان كودكي بجه اي آرام ولي در عين حال شوخ طبع بود . دوران ابتداي را در مدرسه روستا گذراند وبراي ادامه تحصيل راهي آستانه شد  او مسير خانه تا مدرسه را با دوچرخه مي پيمود و با اينكه راه روستا تا شهر نامناسب بود ولي همه اين سختي ها را به جان خريد . بعد از راهنمايي وارد دبيرستان شد و آنجا امتحان داد و رشته كشاورزي  در هنرستان رشت قبول شد . او هر پانزده روز به خانه مي آمد  و با اينكه پدر به او پول اندكي ميداد ولي هيچگاه اعتراض نمي كرد تا اينكه روزي مادر از او پرسد پسرم چرا هيچ وقت از پدرت پول بيشتر درخواست نميكني و او گفت پدر بايد خرج تمام خواهر ،برادر ها را بدهد  و من دلم نمي آيد به او بگويم و من براي خرجي خود جمعه ها كار بنايي ميكنم .او خيلي به فكر اقتصاد خانواده بود و چون رشته كشاورزي ميخواند از جهاد كشاورزي نهال درخت ميگرفت و در روستا مي فروخت. او هميشه از علمش در كارهاي كشاورزي خانواده استفاده ميكرد و همين كارش باعث ميشد كه پدر و مادر محصولات بسيار خوبي داشته باشند. او به شنا و دو ميداني بسيار علاقه داشت و يكبار در مسابقه دو ميداني اول شده بود. يكروز كه عسكر در خانه بود صداي جيغ و داد همسايه را شنيد و به طرف صدا رفت و متوجه شد كه پسر همسايه به درون چاه افتاده است و او با شجاعت تمام به داخل چاه رفت و او را نجات داد. شهيد در بسيج بسيار فعاليت ميكرد حتي يكبار كسي را كه مشغول نوشتن شعار بود مي بيند و  با او درگير مي شود و آنقدر با او صحبت ميكند كه آن فرد بعد از اين همه سال هنوزم خود را مديون شهيد ميداند و ميگويد اگر او نبو معلوم نبود كه سر از كجا در مياوردم. او  به هيئت و روضه علاقه بسياري داشت و در مراسمات محرم هميشه سنج ميزد . از لحاظ پوشش ظاهري بسيار شيك پوش بود و چون در منزل اتو نداشتند سنگ را داغ ميكرد و بر روي لباسش مي كشيد تا هميشه مرتب باشد . او سال آخر دبيرستان بود كه آموزش اعزام به جبهه را در منجيل گذراند . و سه بار به جبهه اعزام شد و 2 دفعه نيز مجروح گرديد. بار سوم كه ميخواست به جبهه برود به خود عطر زد و با خانواده خداحافظي گرمي نمود و سرانجام در منطقه دارخوين به مقام شهادت دست يافت.