خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهيد رمضان ذكريا بور
امتیاز کاربر: / 2
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
پنجشنبه 22 ارديبهشت 1390 ساعت 06:44

 

 

  نام پدر: یحیی     تاریخ تولد:  5/6/1345     تاریخ شهادت:  22/3/1365       محل شهادت:  جزیره مجنون      وضعیت تاهل: مجرد

در سال 1345 در خانواده مذهبی و روستایی یکی از روستاهای شهرستان آستانه اشرفیه ( روستای درگاه پائین) دیده به جهان گشود خانواده اش نام او را رمضان نهادند. او با توجه به مشکلات مالی خانواده با کمال صبر و تحمل  وتلاش خستگی ناپذیر به تحصیل پرداخت دوره ابتدائی و راهنمای اش را در دهستان دهشال و دوره دبیرستان را بعلت عدم  وجود دبیرستان در آن منطقه در روستای دهکاء گذراند پدرش کشاورز بود و لی چون زمین اش محدود بود برای در آمد بیشتر  مجبور بود  تبق شیرینی را بدوش گرفته و کیلومتر ها پیاده روی کند تا بتواند از در آمدش هزینه تحصیل فرزندان را تهیه نماید. شهید رمضان سومین فرزند این خانواده بود او دارای سه برادر و یک خواهر بود که روابط بسیار خوبی  با هم داشتند با توجه به اینکه زندگی پر مشقتی را می گذراندند . او جوانی گشاده رو و زحمتکش بود که در دامان پدر و مادری مهربان رشد یافت. مشکلات مالی خانواده  مانع از درس خواندنش نشد چون علاقه شدیدی به درس خواندن داشت تصمیم گرفت که خودش کار کند و با دسترنج خویش هزینه تحصیلی اش را تأمین نماید  او  برای کار کردن اکثرأ به روستاهای دور می رفت تا  شاید خانواده اش  با دیدنش شرمنده نشوند او احترام زیادی  به خانواده می گذاشت پدر ومادرش را  بسیار دوست میداشت و  یک لحظه حاضر نبود که او و یا کس دیگر به آنها کوچکترین بی احترامی بگذارد  همیشه با کمال ادب صحبت می کرد  و حرف هایش خشن نبود تا دل دیگران را برنجاند آرام  و ملایم حرف می زد و دردرس خواندن نیز در ردیف شاگردان نمونه کلاسش بود و به دوستانش دردرس کمک می کرد  و اشکالاتشان رارفع می کرد و  همه دوستانش از او راضی بودند  او هر وقت  احساس می کرد درس خواندنش در خانه  مزاحم استراحت دیگران  است به درون انباری  که زیر خانه شان بود میرفت و درس می خواند. و به رفت و آمد و صله ارحام نیز بسیار اهمیت می داد او به هر سختی بود  بلاخره دررشته اقتصاد موفق به اخذ دیپلم شد  او اوقات فراغت اندکی  که به دست می آورد به ستاد بسیج دهشال میرفت و به فعالیت می پرداخت  رمضان بسیار مظلوم و ساده و محبوب به حیاء بود وبه همین سبب در میان مردم وآنهایی که با وی آشنایی هر چند مختصر داشتند جایگاهی خاص داشت، بعد از اخذ دیپلم خود را جهت خدمت سربازی آماده نمود، دوران آموزشی اش را در تهران گذراند و سپس به جریزه مجنون اعزام شد، که بعد از هشت ماه حضور دراین منطقه براثر اصابت ترکش به دست و شکم و کمر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

خاطره ای از  زبان مادر:
 
در آخرین مرخصی خود که مدت آن حدود بیست روز بود تمام این بیست روز از صبح تا غروب در مزرعه با موتور به کاشتن مزرعه مشغول شد و در آخر نیز بدون اینکه استراحتی کرده باشد با من خداحافظی کرد و رفت ....
 
آخرین به روز رسانی در شنبه 02 ارديبهشت 1391 ساعت 16:46