خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید نقی تروشه
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
شنبه 24 ارديبهشت 1390 ساعت 14:35

                                                                                                     

 

 نام پدر:  ابراهیم      تاریخ تولد:    1/1/1345        تاریخ شهادت: 1365        

محل شهادت: سومار           وضعیت تاهل: مجرد  

 

شهید نقی تروشه در  اولین روز بهار در قریه جسیدان شهرستان آستانه اشرفیه دیده به جهان گشود.  او آخرین فرزند خانواده بود.و  سه خواهر وچهار برادر داشت .از دوران کودکی مودب ومظلوم بود. هیچوقت نشده بود که روی پدر ومادر وحتی برادران بزرگ تر از خودش حرف بزندبه آنها احترام  زیادی میگذاشت .  شهید علاقه ی زیادی به ورزش داشت مخصوصأ ورزش شنا و بوکس واندام بسیار  ورزیده  ای داشت بخاطر صداقت وخوش قولی اش دوستان زیادی داشت اخلاق ورفتارش در فامیل زبانزد بود. وی دوران ابتدائی تحصیل خویش را در دبستان رازی سپری کرد وپس از آن برا ی گذراندن دوران راهنمائی وارد مدرسه شهید باهنر  شد و پایه سوم راهنمائی (سیکل سابق)  را با موفقیت گذراند در دوران راهنمایی در مسابقات شهرستانی دو  صحرانورد شرکت کرد ونفر پنجم شده بود. نماز مغرب وعشاءرا همیشه در مسجد می خواند ماههای رمضانی که به تابستان  برخورد می کرد وگرما و حرارت زیادی با خود به همراه داشت  با این وجود   موقع برداشت محصول برنج  که می شد . به مزارع می رفت  و به پدر ومادرش در برداشت محصول کمک می کرد . او حتی بدون چشمداشتی  به اقوام وهمسایگانش  نیز کمک می کرد در ماه محرم که خانواده  غذای نذری درست می کردند او غذاها را در سینی مسی بزرگی که (مجمع) می گفتند قرار میداد و  با وجود سنگینی ، آن را بر سرش می گذاشت و به مسجد می برد نقی  بدلیل مشکلات عدیده خانواده در آن  دوران با وجود اشتیاق فراوان موفق نشد به تحصیل خویش در دوران بالاتر بپردازد و تحصیلش را نیمه تمام گذاشت .  او دارای قلبی بزرگ ودلی رئوف بو د و در یکی از شبهای سرد زمستانی که برف زیادی میبارید  وهمه ی اعضای خانواده دور هم  نشسته بودیم که ناگهان صدای فریاد کسی به گوشمان رسید همگی به حیاط رفتیم . در حیاط زن همسایه مان بود که سه بچه یتیم داشت. چهره اش پریشان بود می گفت  که کسی را ندارد که برف را از سقف خانه اش کنار بزند شهید سریعأ چوبی بلند از گوشه ی حیاط برداشت وبه خانه ی همسایه رفت و با وجود سرمای سوزناک برف ها را کنار زد . یکبار هم در  تابستان با دوستان خود تصمیم گرفتند به رودخانه که در محل بود بروند وشنا کنند در رودخانه افراد دیگری نیز بودند وشنا  می کردند درمیان آنها چند نفری بودند که شنایشان از دیگر افراد بهتر بود و یکی از انها  نقی بود. مشغول شنا کردن بود که ناگهان کمی آن طرف تر دو نفر رادید که دارند غرق می شوند ومرتب دست وپا می زنندبا شنا کردن به طرفشان رفت و با سختی زیاد انها را از غرق شدن نجات داد . نوزده سالش نشده بود که اصرار کرد که می خواهم به سربازی بروم وبا وجود اصرار او ما هم قبول کردیم  در روزهایی که می خواست برای سرابازی ثبت نام کند  عکس های زیادی با دوستانش ویا به تنهایی می گرفت حتی یکی از عکس هایش را قاب گرفته بود ودر جایی  پنهان کرده بود که بعد ها  خانواده ان عکس را پیدا کردند  و به عنوان یاد بود ان را به مسجد محل  دادند . به سربازی رفت . چند باری به مرخصی آمد و یکبار خودش برای خانواده  تعریف می کرد  که روزی در جبهه ، موقع نهار بود و آبگوشت داشتند او ودوستش مشغول خوردن ابگوشت بودن که  ناگهان دوستش گفت که می خواهد آبگوشت را با پیاز  بخورد وبلند شد که از سنگر بغلی پیاز بگیرد . بطرف سنگر رفت  که ناگهان صدای بلند انفجار آر، پی، چی به گوشم  رسید سرم را برگرداندم و   دیدم که هم سنگرم سر از تنش جدا شده  و بر روی سنگر افتاده . شهید تروشه پس از هفده ماه خدمت  در منطقه سومار مفقود الاثر شد. وتاکنون پس از گذشتن سالها باز خبری از وی در دست نیست .   

آخرین به روز رسانی در شنبه 02 ارديبهشت 1391 ساعت 15:42