خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
زندگی نامه سردار شهید حمید رجبی مقدم
امتیاز کاربر: / 4
بدخوب 
نوشته شده توسط مدیریت   
پنجشنبه 02 مهر 1388 ساعت 15:54

 سردار شهيد حميد رجبي مقدم در اول مهر ماه سال 1337 در شهرستان ساحلي بندر انزلي ديده به جهان گشود .

آقا حميد تحصيلاتش را در بندر انزلي بپايان رساند و از آنجا که متنعم از روزي حلال پدر زحمتکش خود بود بهرمند از فيض حضور در محافل قرآني مسجد قائميه بندر انزلي شد و بتدريج با معارف اسلام ناب محمدي (ص) آشنا شد..

 

آقاحميد در زمان تحصيل شاداب و بسيار پر جنب و جوش و درعين حال با روحيات معنوي و مذهبي اي که برخودار بود در مدرسه از هر فرصت پيش آمده، با گفتن حرفها و مسائل مذهبي و گرفتن صلوات بر محمد ال محمد(ص) در حين اجراي برنامه هاي فوق به فضاي غير اسلامي مدرسه ( در زمان طاغوت ) روح معنوي مي بخشيد و به همين علت بارها از سوي مدير و بعضي از معلمين مدرسه مورد عتاب قرار مي گرفت و از او و والدينش تعهد گرفتند که در مدرسه اخلال نکند . ؟ ! و ايشان بشرطي حاضر به حضور در دفتر مدرسه براي امضاي تعهد نامه شد که معلمين خانم(زن) حاضر در دفتر حجاب بگيرند و با اين جمله پافشاري خود را بر اعتقادات اسلامي اش در اين فرصت پيش آمده بار ديگر اعلام نمود .

ارتباط وي با روحانيت معظم و در راس آنها آقا سيد نجفي و مطالعات فراوان اعتقادي و اجتماعي او را به منبعي مطمئن براي رجوع دوستانش که در مباحثه با گروه هاي ديگر فکري به بن بست مي رسيدند، خيلي عالي پاسخگو بود .

ايشان به همراه ساير دوستانش در بندر انزلي مبارزات سر نگوني عليه رژيم منحوس طاغوت را سازماندهي مي کرد ، و سخنرانيها و اطلاعيه هاي حضرت امام خميني (ره) که مستقيماً بدست آنها مي رسيد را تايپ و تکثير ، و در بين مردم پخش مي نمود . آقا حميد با همه مشغله هاي سياسي و مذهبي که داشت از رسيدگي به محرومان و سرکشي از يتيمان باز نماند و مدتها سرپرستي يک پرورشگاه را که تعداد زيادي از بچه هاي يتيم شهرستان بندر انزلي در آن بسر مي بردند را بر عهده داشت .

 با نصرت و پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي به لطف و عنايت باري تعالي و رهبري زعئيم عاليقدر حضرت امام خميني (ره) ، اداره شهر را به همراه دوستانش بر عهده گرفت ، و از پخش کردن نفت در بين خانواده ها و توزيع ارزاق عمومي بين مردم تا پذيرفتن مسئوليت امنيت عمومي شهر واصلا همه قرار و آرامش وي در سلامت اسلام و انقلاب و مردم خلاصه مي شد .

با تشکيل سپاه، به جمع پاسداران حريم حرمت دوست پيوست و به عنوان مسئول عمليات سپاه پاسداران بندر انزلي انتخاب شد

و مدتي نيز بعنوان فرمانده سپاه رضوانشهر مشغول به خدمت شد. او مدت 6 (شش) ماه به همراه تعدادي از پاسداران در دوره آموزشي تهران شرکت کرد، و پس از پايان آموزش، توفيق تشرف خدمت حضرت امام خميني (ره) را بدست آورد و بعد از آن ديدار روحاني و معنوي ، چنان پرشور و حرارت وعشق از حضرت امام صحبت مي کرد که همگان در حسرت اشتياق ديدار يار و رهبر مي سوختند . آقا حميد جواني با صفا واخلاص و مومن و مردمدار و مردم دوست بود به همين سبب از محبوبيت ويژه اي در بين همه مردم برخودار بود .

سردارشهيد حميد رجبي مقدم ، با صاحبان حرف و مشاغل مختلف هماهنگي مي کرد تا نوجوانان و جوانان را براي کسب مهارت و تجربه وکار در کنار خود بپذيرند و با اين عمل باعث مي شد جوانان از بيکاري و فسادهايي که بدنبال دارد حفظ شوند و هم با ياد گيري حرفه اي خاص در آينده شغلي مناسب براي خود دست و پا کنند و گروه ديگري را بتوانند به خدمت گيرند .

از زمانيکه جنگ آغازگرديد ، حميد آقا بيقرار پيوستن به لشکريان اسلام براي مقابله با لشکر متخاصم شد .

مادر مکرمه اش مي گويد : آقا حميد ، پسر عجيبي بود ، او بسيار رئوف و مهربان بود ، هر از چند گاهي مي ديدم بعضي از وسايلش نيست بعداً معلوم مي شد آن را به کسي هديه نموده است و دوري از وي و جبهه رفتنش برايم بسيار سخت بود ، يکروز به من گفت مادرجان تصميم گرفتم همانطوريکه شما مي خواهيد به جبهه نروم ، منهم خليي خوشحال شدم و خدا را شکر کردم و پرسيدم چطور شد منصرف شدي مادر ؟ ! . آقا حميد در جوابم گفت شما راضي باشيد بهتر است ، اما فقط در آخرت وقتي حضرت زهرا ( س ) از من سوال نمود که چرا به ياري اسلام نشتافتي ، شما را نشان بي بي دو عالم مي دهم و مي گو يم مادرم بمن اجازه نداد .با شنيدن اين حرف آقا حميد انگار از خواب بيدار شدم و با قوت قلب گفتم مادرجان از همين حالا راضي هستم . و او با ذوق و شوق غير قابل وصفي سراز پا نشناخته و راهي ميادين مبارزه و نبرد عليه متجاوزين کافر شتافت .

او پس از برگشتن از جبهه با دختري متدينه ازدواج نمود تا طبق اظهار خود نيم ديگر دينش را تکميل و موانع رسيدن به شهادت را يکي بعد از ديگري پشت سربگذارد . و پس از ازدواج نيز مجدد عزم ميدان رزم نمود .

آقا حميد که جانشين گردان صاحب الزمان از لشکر 25 کربلا بود توانست به کمک فرمانده گردان نيروهاي رزمنده خود را با انسجام و آمادگي کامل در عمليات محرم شرکت دهد. و خود نيز پس از مبارزه اي بي امان به آرزوي ديرينه اش رسيد و در تاريخ 16/8/ 1361 در عين خوش به ملکوت اعلي پر کشيد .

 

آخرین به روز رسانی در شنبه 04 مهر 1388 ساعت 09:26