خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
« دوست داشتم مثل پدرم گمنام باشم »
امتیاز کاربر: / 3
بدخوب 
دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 09:51
بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

 

بعد از انجام كارهاي اوليّه ثبت نام در دانشگاه، كلاسهاي درس نيز شروع شد. يك روز  پس از حضور در كلاس مربوطه برايِ آنكه استاد با دانشجويانِ جديد الورود آشنا شود، شروع به حضور و غياب كرد.

 لازم به ذكر است از همان روز نخست كه به دانشگاه رفتم، تمثال پدرم و ديگر دوستان همرزمش كه براي حفظ آرمانهاي انقلاب و حقّانيت كشور تا پاي جان ايثار نموده بودند، در جاي جاي آن دانشگاه نصب شده بود ؛ امّا به دلايلي مي خواستم همچون پدرم در آن فضا ناشناخته باشم ، لذا سكوت را پيشه نمودم ، غافل از آنكه وجود پر فروغ آن شهيدان زنده ، روشني بخش تاريكترين نقطه هاي دنيا خواهند بود.

استاد به آرامي اسامي دانشجويان را صدا مي زد و شروع مرحلة جديدي از زندگيشان را به آنها تبريك مي گفت تا آنكه نوبت به من رسيد . چند بار اسم مرا صدا زد و خواست از حضورم مطمئن شود ؛ كمي تعجّب كردم و به آرامي دستم را بلند نمودم و خود را به استاد نشان دادم ، سپس با نگاهي كه پر از حرفهاي ناگفته بود از من سؤال كرد: آيا شما نسبتي با شهيد نقي صنايع پر كار داريد؟ من كه غافلگير شده بودم با كمي تأمّل جواب دادم : بله ؛ دختر ايشان هستم.

 با شنيدن جوابم سريع از جاي خود بلند شد و نزد من آمد. سپس گفت: دخترم ، افتخار مي كنم كه امروز به فرزند شهيد نقي صنايع پركار علم مي آموزم . سالها پيش او به من درس عشق آموخت ؛ عشق به خدا، عشق به امام و عشق به شهادت . ناگهان اشك از چشمان استاد سرازير شد و متعاقب آن سايرين نيز تحت تأثير قرار گرفتند و فضاي كلاس را سكوت فرا گرفت.

پس از آنكه جوّ كلاس كمي عادي تر شد. استاد گفت: شهيد نقي صنايع پركار، گُلي بود از گلستان توحيد كه در مكتب اسلام تربيت يافت و عاشق شهادت بود. او از سيره رسول خدا، اخلاق نيكو آموخت و با دردهاي علي (ع) آشنا شد و غربت امام حسن (ع) را احساس كرد و براي استقرار حكومت خدا بر زمين و سرنگوني كفر و ظلم و جور بپا خاست. او با پيروي از امام خود كه حامي مستضعفين جهان بود، براي نجات قرآن وارد مسلخ عشق شد. با قطره قطره خون خود، دشت لاله هاي سرخ شهادت را آبياري كرد و به حق اليقين رسيد.

من و شهيد نقي صنايع پركار در همين دانشگاه درس مي خوانديم ولي او بسيار زودتر از ديگران به درجة استادي رسيد. زيرا همزمان در دو دانشگاه انجام وظيفه مي كرد! هم دانشگاه علم و هم دانشگاه جبهه!

 

« نقل از دختر شهيد »

 

 

آخرین به روز رسانی در دوشنبه 06 تیر 1390 ساعت 10:59