خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
معرفی شهدای شهرستان لنگرود
سردار همیشه قهرمان جنگ
امتیاز کاربر: / 3
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لنگرود   
چهارشنبه 09 بهمن 1392 ساعت 16:17

 

 

سردار همیشه قهرمان جنگ

مقام معظم رهبری  امام خامنه ای

شهيد 
املاكي شما ، كه توي ميدان جنگ شيميايي زدند ، و خودش هم آنجا درمعرض شيميايي بود ، بسيجي بغلدستش ماسك نداشت ،شهيد املاكي ماسك خودش را برداشت بست به صورت بسيجي همراهش 
! قهرمان يعني اين ! 


 حسين املاکي در شب عاشورا سال هزار و سيصد و چهل، در روستاي کولاکمحله، شهرستان لنگرود در خانواده اي مذهبي و کشاورز ديده به جهان گشود.او پس ازگذراندن دوران تحصيلي خود در سال 58 موفق به اخذ ديپلم در رشته بهداشت محيط شد . علاقه حسين به ورزش ايشان را بسوي ورزش کاراته و کشتي سوق داد و در اين زمينه موفقيت هاي نيز کسب نمود . 

 

خلاقيت 
حسين در ارائه شناسايي ها و طرح نظامي بقدري عالي و دقيق بود که گويا سالها در دانشکده ها دروس علوم عالي نظامي و رزم آموخته بود؛ ليکن دانشگاه او ايمان به خدا و کلاس او جبهه و ميادين نبرد با دشمنان اسلام و قرآن بود .

 

ايمان، 
شجاعت، خلاقيت، تدبير و توانمندي در وي چنان عالي بود که توانست در کوتاهترين زمان، توان رزمي خويش را تثبيت کند و مدتي بعد هم وارد تيپ 25 کربلا شد . از آنجا که حسين جواني مومن و برومند و از استعداد و خلاقيت بارزي برخوردار بود . فلذا در مدت زماني اندک توان رزمي خود را به منصه ظهور رساند و چون بر فرماندهان اين توانمندي عالي نظامي حسين محرز شد؛در واحد اطلاعات و عمليات مسئوليت فرماندهي ، محور يکم را بر عهده او گذاشتند و نقشي فوق العاده در اين سمت ايفا نمود . 


حسين در عملياتهاي متعددي چون والفجر مقدماتي ، والفجر 1 ، والفجر4 ، والفجر6، والفجر 8 ، والفجر9 ، عمليات بدر نقش آفريني فوق العاده اي ايفاء نمودو بي ترديد مي توان عنوان کرد آن موفقيت ها مرهون شجاعت، خلاقيت، توانمندي و خدمات عالي حسين املاکي بود . حسين در سال 64 به تيپ قدس گيلان رفت واحد اطلاعات و عمليات تيپ را تقويت نمود و بهترين طرح عملياتي والفجر 9 را با توجه به شناسايي هايش در منطقه سليمانيه ارائه و اجرا نمود و به موفقيتهاي بزرگي دست يافت .از عمليات والفجر 8 در منطقه عمومي فاو ديگر همرزمانش چون سردار مهدي خوش سيرت و حسن رضوانخواه به او پيوستند و فرماندهي گردان هاي پياده تيپ قدس را بر عهده گرفتند و سردار حاج محمود قلي پور نيز رئيس ستاد تيپ قدس گيلان بود که با همت بلند و شجاعت و دلاوري اين دلاور مردان و سرداران گيلاني چنان تحولي در عمليات ها ايجاد شد که بعد از عمليات کربلاي 2 در منطقه حاج عمران ، به تعبير مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي ( حفظه الله ) حماسه آفرينان لشکر قدس در کربلاي 2 کربلاي ديگري آفريدند .

سردار رشيد اسلام حسين املاکي پس از انجام عمليات کربلاي 2وکربلاي4 در عمليات کربلاي 5 با حفظ سمت ، فرماندهي محور عملياتي را در جزيره بوارين برعهده گرفت و به شايستگي درخشيد بطورئيکه نيروهاي لشکر وارد شهرک دوئيجي عراق شدند و حسين املاکي، پس از طي رشادت و رزم بي امان مجروح گرديدو پس از بهبودي نسبي مجدد سوي جبهه هاي نبرد شتافت و با توجه توانمندي نظامي عالي که برخوردار بود به عنوان فرمانده تيپ يکم لشکر قدس گيلان ، به همراه گردان هاي رزمي، فرماندهي عمليات موفقيت آميز نصر4 ، ارتفاع ژاژيه و شهر ماووت عراق را برعهده گرفت و از چنگال بعثيون آزاد ساخت و به الطاف و عنايات الهي و توجه حضرت امام عصر ( عج ) و رشادت هاي رزمندگان دلير اسلام به پيروزيهاي بزرگي دست يافتند. پس از انجام عمليات نصر 4 ، سردار رشيد حسين املاکي به سمت قائم مقام لشکر 16 قدس گيلان مشغول به خدمتگزاري گرديد فلذا واحدها و گردان هاي لشکر را مهياي نبردي ديگر ساخت و در ماموريتي آسيب شديدي ديد بطورئيکه ناچار با هلي کوپتر به بيمارستان انتقال يافت که طبق معمول با حاصل اندکي بهبودي مجدد عازم جبهه هاي نبرد با خصم دون شد و دوشادوش فرماندهي محترم لشکر،رزمندگان شجاع اسلام را در عمليات ها ياري نمود . اين فرمانده رشيد اسلام ، آنقدر شجاع و خلاق و دلير بي باک بود که فرماندهان ارشد عراق نيز بر اين امر معترف بودند .

وسرانجام در 9 فروردين سال 67 در عمليات والفجر 10 در منطقه عمومي سيد صادق ، شانه دري بر روي ارتفاعات (باني بنوک) به همراه ياران و همرزمان شهيد محمد اصغريخواه فرمانده گردان کميل و شهيد دکتر محمد حبيبي پور و شهيد سيد عباس موسوي و ديگر عزيزان و دلاوران شجاع اسلام در اثر حمله ناجوانمردانه(بمباران شيميايي) دشمنان بعثي به آرزوي ديرينه اي که کسب مقام شهادت در راه حضرت دوست بود نائل آمد و روح بلند و ملکوتي اش همنشين عرشيان گرديد و پيکر مطهر اين فرمانده شجاع اسلام در ميان نبوه آتش و حملات شيميايي دشمن بر روي ارتفاعات باني بنوک ماًوا گزيد.

 

آخرین به روز رسانی در شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 10:01
 
شهید محمد رضا باروتکار شهرستان لنگرود
امتیاز کاربر: / 3
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لنگرود   
شنبه 05 بهمن 1392 ساعت 18:12

 

alt 

 مختصری از زندگینامه  شهید باروتکار

و براستی چه راهی کوتاهتر از آن که برای احیای ارزشهای والای انسان شهادت برگزیده شود و محمد رضا باروتکار این سرباز راستین امام زمان(عج) چه زیبا این را برگزید و شتابان بدیدار معبود شتافت . آری زندگی سراسر تحرک محمدرضا از سا ل 1340 در یک خانواده مذهبی و تنگدست در شهر رشد و نمو کرده بود عاشقانه به مردم مستضعف و مردم جامعه عشق می ورزید و در راه خدمت به آنان سر از پای نمی شناخت . هنگام تحصیل به علت محرومیت هایی که در طول عمر کوتاه خود داشت ناگزیر به کارگری می پرداخت.آن هم نه کاری پر سود که دردهای زندگیش را درمان کند . بلکه تلاشی که  در پایان روز برای او لباسی بود چرکین و صورتی  دردمند و دستانی مجروح و پینه بسته . چرا که او آخر فرزند رنج و فقر بود آری محمد رضا با حرکت تند و سریع زمان تکامل یافت تا انجام  نوری پر فروغ از افق تیره آسمان ایران درخشیدن گرفت و ابر مردی پیامبر گونه صفحه روشنی بر صفحات تاریک وسیاه تاریخ گشود انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید . محمد رضا انسانی متفاوت شده بود آخر تابش خورشید انقلاب شعله های خاموش ناشدنی در خانه جانش افروخته بود و این شعله او را سریعتر به پیش می راند. درست زمانی را که انقلاب در اوج خود بود برادر باروتکار در تمامی تظاهرات و راهپیمایی ها بطور فعال حضور چشمگیر داشت . بعد از پیروزی انقلاب وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لنگرود گردید و مدت 10 در این ارگان مشغول پاسداری از حریم مقدس اسلام گشت هر جا و در هر زمانی که موقعیت را مناسب می دید شروع به ترویج فرهنگ اصیل اسلام می نمود . جوانان محل را در مسجد جمع می کرد مشکلات آنان را رسیدگی می کرد و آنان را به راه راست، راه حق و عدالت رهنمون می ساخت. محمدرضا کسی بود که تمامی افراد محل به او عشق می ورزیدند . مخصوصا خانواده های تنگدست چرا که آخر او به مستضعفین و زحمتکشان ایران اسلامی علاقه خاصی داشت . زمانی او به دوستان می گفت اگر جنگ نبود اگر غم نبود اگر درد نبود ، اگر رنج نبود اگر... ، آیا زندگی معنی داشت . با بودن اینهاست که انسان در آزمایش قرار می گیرد . پس از شروع جنگ تحمیلی او روانه خدمت مقدس سربازی گشت و در جبهه ها یکی از غرور آفرینان لشگر اسلام بود . در یکی از نامه هاش خطاب به پدرش گفت: یک روزی خدا مرا به تو داد و یک روزی هم مرا از دستت خواهد گرفت مواظب باش که در این امتحان پیروز شوی . خطاب به مادرش گفت: مادرم شما باید افتخار کنید که چنین فرزندانی مانند: تقی و فرزند حقیری همچون من ، که آنها با نظر لطف خدا از راه بدر نشدند مانند بعضی ها دنبال فساد نرفتند و در جبهه ها مشغول خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی مانند دیگر فرزندان این ملت هستند و این باید باعث سرافرازی شما باشد.

خطاب به خواهر کوچکش : من و برادرم که خیلی همدیگر را دوست داریم با دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی تا آخرین نفس می جنگیم ، خواهرم من ودیگر همسنگرانم از شما و همه همشاگردانت انتظار داریم درسها را خوب بخوانید . خطاب به دوستانش گفت : ما همه در آزمایشیم و به اندازه استعدادها و توانایی خویش مسئولیم. مسئول زیرا (لا یکلف الله نفسا الا وسعا) خدا بر احدی تکلیف نمی کند مگر به اندازه توانایی آن ؛ امید دارم و از خدا خواهانم که مرا در راهی که خود خواهد ، هدایت کند. مدت خدمت سربازی اش به سر رسید برگ پایان خدمت او آماده بود ولی به فرمانده اش گفت : تا زمانی که جنگ است من در جبهه خواهم ماند . مدتی بعد به مرخصی آمد و در 20 بهمن 1360 با خواهر شهربانو خرسند دریاکناری عروسی کرد و نوعروس را تحویل پدر و مادر نمود . قبل از عقد با لباس محقر وارد وادی شد و با شهیدان اسلام عقد و پیمان بست که راهشان را ادامه خواهد داد پس از مراسم عقد به جبهه رفت و آنچنان دلاور و شجاع بود که زبان زد تمامی سربازان قرار گرفته بود ، او یکی از پر فروغ ترین ستاره تیپ 2 زرهی دزفول بود. در دایره سیاسی ایدئولوژیک پادگان فعالیت گسترده داشت.

تمام نمازهای جماعت به امامت او اقامه می گردید . او عارف بود. او مرد خدا بود، او مقلد و عاشق روح الله بود، او بعد از خدا  حامی محرومان بود. معلم جوانان بود او یک انسان کامل و اسوه بود، در تمام ابعاد پدرش می گفت محمد رضا پسرم نبود او معلم من بود، او سرپرست من بود. من خوشحالم که چنین فرزندی داشتم و به مهمانی خدایش فرستادم او همیشه در آتش عشق به شهادت می سوخت . آری عشق به شهادت و پیوستن به ملکوت اعلی و به لقا الله رفتن او را ازحجله عروسی  به عرصه جهاد و بستر شهادت می کشاند ، آخر او تازه داماد بود. ای برادر شهید و آگاه زمان خدا بیامرزدت که اینها و همه این زرق و برق ها نیات پاک تو را به بند نکشید و از هدف راستینت باز نداشت ، در آخرین مرحله از مأموریت به همراه دیگر برادران سرباز و یاورانش عازم جبهه حق علیه باطل شد . و به کربلای خونین شهر می رود و پس از مدتها که از رشادت او در مبارزه با ظلم می گذشت در روز 25/2/1361 او که در جبهه مقدم و در نزدیکی دشمن قرار داشت بر اثر اصابت ترکش همانند پروانه ای که عاشقانه بسوی آتش شمع کشیده می شود و به معشوق می رسد او نیز به معشوق جاویدانش رسید و با برحجله آذین بسته بهشت نهاد و بسان هزاران شهید دیگر در کربلای ایران اسلامی خاطره شهدای صدر اسلام را زنده کرد و تاریخ رادگر بار تجسم عینی بخشید.

                                                           راهش مستدام باد و یادش گرامی

 

آخرین به روز رسانی در شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 09:58
 
شهید عبدا الکریمی لنگرود
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لنگرود   
جمعه 20 دی 1392 ساعت 19:02

 

alt

زندگینامه شهید دکتر سیف الله عبدالکریمی

(نماینده وقت مردم شهرستان لنگرود)

استاد شهید دکتر عبدالکریمی در سال 1321 در یک خانواده مذهبی در بخش کومله از شهرستان لنگرود متولد شد و پس از طی تحصیلات دوران ابتدایی جهت فراگیری علوم دینی عازم حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتید آن دوره از جمله حضرات آیات(امام خمینی(ره) ، بروجردی،شیرازی،محمدی گیلانی و ... )کسب فیض نمود و با توجه به ذهن خلاق و پشتکارش در کنار دروس حوزوی موفق به اخذ دیپلم گردید و با اندوخته های فراوان حوزوی وارد دانشگاه تهران شد و در رشته فلسفه و حکمت اسلامی مدارج عالی را طی نمود. این شهید بزرگوار در دانشگاه از خرمن دانش اساتیدی همچون علامه شهید مطهری،شهید مفتح،استاد فروزانفر،استاد یزدگردی و ... خوشه های فراوانی چید و پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی به زادگاهش مراجعه نمود و در آموزش و پرورش و مدرسه عالی مدیریت گیلان به تربیت نسل جوان پرداخت و پس از چند سال به عضویت هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد درآمد و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت امام رضا(ع) رحل اقامت افکند و به تدریس فلسفه،کلام،تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی و ادبیات عرفان پرداخت. همزمان به تدریس و فعالیتهای علمی با برگزاری مجالس سخنرانی و تفسیر قرآن و نهج البلاغه به روشنگری نسل جوان پرداخت .

شهید عبدالکریمی همزمان با آغاز نهضت بزرگ امام خمینی(ره) نقش رهبری را در منطقه با سخنرانیهایش به عهده داشت.با پیروزی انقلاب اسلامی از طرف دانشگاه فردوسی مشهد جهت ادامه تدریس دعوت گردید و پس از چند سال با درخواست مردم به نمایندگی دوره اول مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.

در دوران نمایندگی درخشش قابل توجهی در عرصه علم و سیاست داشته تا جایی که به سیبویه مجلس شهرت یافت در غائله عزل بنی صدر مخلوع نقش محوری ایفا نمودند . سرانجام در شامگاه 7تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به همراه دیگر همرزمان خود از جمله شهید مظلوم دکتر بهشتی به افتخار شهادت نائل آمد و روح بلندش در جوار رحمت الهی آرام گرفت.

 

جملات گرانبهای شهید عبدالکریمی

سنگر دانش توام با بینش اسلامی با هیچ بمبارانی زائل نمی شود.

- من احساس می کنم که روی خون هزاران شهید (مجلس) نشسته ام و شهادت را احساس می کنم و امیدوارم به این آرزو برسم.

- من به این امید عهده دار مسئولیت نمایندگی شده ام که در پایان مأموریتم ، زنده به آغوش خانواده ام باز نگردم.

آخرین به روز رسانی در يكشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 18:56
 
شهید مجید خوشدل لنگرود
امتیاز کاربر: / 2
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لنگرود   
يكشنبه 15 دی 1392 ساعت 20:53

شهیدبزرگوار مجیدخوش دل در سال یک هزاروسیصدوپنجاه در خاونوده ای مومن و مذهبی چشم به جهان گشود . در همان ابتدای دوران نوجوانی به واسطۀ حضور سه تن از برادران بزرگتر خود در جبهه با فرهنگ جنگ و شهادت آشنا و بدان انس گرفت .پس از اتمام سال اول راهنمائی و در حالی که در پایۀ دوه تحصیل می کرد تصمیم به حضور در جنگ را گرفت  و با پا فشاری از پدر خواست که اجازۀ حضور وی را در جبهه بدهد اجازۀ پدر وعنایت مادر شهید او مدارک خود را برای اعزام آماده نموداما بدلیل سن کم مسئولان پایگاه محل مانع از حضور مجید در جبهه شدند . وی به کمک برادر با دست بردن در شناسنامه و اضافه نمودن سن خود توانست نظر مسئولین بسیج را جلب و به جبهه اعزام گردد .بقول پدر شهید پس از مدتی حضور در منطقه، مجید با یک هدیه بسوی ما برگشت . وی در یک عملیات بطور سطحی شیمیایی گشته بود و برای بستری در یکی از بیمارستان های تهران پذیرش گردید .پس از طی دورۀ درمان(15 روزه) خانواده گمان می بردند که به خاطر سن کم و مجروحیت حاصله دیگر مجید قصد حضور در جنگ را نداشته باشد ولی دیدند که ذوق و شوق وی برای رفتن به جبهه همچون دوران اولیۀ اعزام بود .سرانجام در عملیات کربلای 1 مجید خوش دل به فیض شهادت نائل گردید .به گفتۀ یکی از فرماندهان مجید رمز عملیاتی که او به شهادت رسید یا اباالفضل العباس (ع) بود که شهید به اتفاق جمعی از دوستان آب قمقمه هاي خودشان را خالي كرده و بسوي

آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 14:23
 
شهید مجید آل شعبان لنگرود
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لنگرود   
يكشنبه 15 دی 1392 ساعت 20:51

شهيد مجید آل شعبان در سال 1347 درآنسرمحله لنگرود دیده به جهان گشود . دوران ابتدایی خود را در مدرسه گلشن آنسرمحله به پایان رسانید و دوران راهنمایی خود را در مدرسه 17 شهریور سپری نمود. این شهید والامقام چون در خانواده ای بی بضاعت زندگی میکرد تصمیم گرفت مدرسه را ترک کند و برای اینکه کمک حال خانواده خود باشد در نانوایی محل مشغول به کار شد . شهید گرانقدر با شروع جنگ تحمیلی چنین می گفت : برای دفاع از ناموس و حریم کشور می خواهد به جبهه برود . به دلیل آنکه این شهید آخرین فرزند خانواده بود مادر وی به او اجازه نمی داد که به جبهه برود زیرا علاقه شدیدی به او داشت . بالاخره یک روز بدون اجازه مادر خود به جبهه اعزام شد بار دوم مادرش را راضی کرد تا به منطقه برود . شهید آل شعبان در عملیات کربلای 5 از ناحیه دست وصورت ترکش خورده بود و همیشه به مادر خود می گفت که اگر یکبار شهید شدم گریه نکن تا دشمنان از گریه های تو سوء استفاده نکنند . شهید مجید آل شعبان در تاریخ 29/5/67 (آخرین روز صلح ) در منطقه سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد نحوه ی شهادت این شهید کمین بدست گروهک کومله دموکرات بود . یکی از فرماندهان شهید به نام رمضانی از اهالی رامسر بود اینطور تعریف می کرد در تاریخ 29/5/67 رفته بودیم به کمین کومله دموکرات موقع رفتن شهید آل شعبان جلوی من حرکت می کرد به او گفتم چرا جلوی من حرکت می کنی در جواب گفت : چون تازه ازدواج کردی اگر قرار است اتفاقی برای شما بیفتد بگذار اول برای من بیفتد چون تازه داماد هستی اتفاقا به کمین برخورد کردیم همه بچه ها رفتند تا نیرو بیاورند ولی شهید آل شعبان ایستاد با آنها مردانه جنگید و طی اصابت چند گلوله به شهادت رسید . زمانی که ما رسیدیم دیدیم که جنازه او را می برند با آنها درگیر شدیم و توانستیم جنازه شهید آل شعبان را از آنها پس بگیریم. چند شب قبل از شهادت این شهید والامقام خواهرش خواب دیده بود که خودشان همراه با شهید آل شعبان داشتند می رفتند که به یک مسجد رسیدند خادم مسجد آقایی بود که لباس سبز پوشیده بود گفت: به من گفت برادر ت را بفرست داخل مسجد با او کار دارم من هم برادرم را به داخل مسجد فرستادم بعد از یکی دو ساعت رفتم به طرف خادم مسجد و از او برادرم را طلب کردم تا او را به منزل ببرم خادم در جواب به من گفت: برو به مادرت بگو که من با او کار دارم . هرچه گریه و التماس کردم برادرم را به من نداد تا اینکه بعد از چند روز خبر شهادتش به ما رسید.   

آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 14:25
 
<< ابتدا < قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 بعدی > انتها >>

صفحه 2 از 11