بسم الله الرحمن الرحیم عمارهای دیروز و امروز انقلاب کجایند؟! سمیّه اقدامی سندی مقام عظمای ولایت در جمله ای زیبا وگهر بار فرمودند : « زنده نگه داشتن یاد شهیدان، کمتر از شهادت نیست. برادر وخواهر دیروز و امروز انقلاب،که در تمام لحظات عمر از خدا طلب شهادت می کنی به هوش باش، آگاه وبصیر باش، ببین رهبرت چه جمله حکیمانه فرموده، شما که شبانه روز دنبال شهادتید، کمی تأمل کنید، زنده کنیدیاد ونام شهدا را. کم کنید مظلومیت را از غبار عکس های شهدا. عکس شهدا دیدن هنر نیست، عکس شهدا عمل نکنید . شما با معرفی وشناساندن یاد ونام شهدا می توانید، زنده کنید افکار و آرمانهای آنها را. نگذارید خانواده های شهدا التماستان کنند که برای شهیدم این کار فرهنگی را انجام دهید. نگذارید پس از دو دهه ونیم از سالهای دفاع مقدس، خواهر شهیدی در فلان گوشه از استان مان بگوید، شما اولین مجموعه ایی هستید که برای انجام مصاحبه به خانه ما می آیید وقبل از شما وبا بودن پدرو مادرم کسی در این راستا قدمی برنداشت. نگاه کنید به اطرافتان. تا چند صباح به دنبال تابوت شهدا در خیابان ها می دویدیم حال به دنبالتابوتپدر و مادرشهدا به سمت گلزارها در حال دویدنیم. خوب نگاه کنید، شما به دنبال چه می گردید؟ مصاحبه برادر جانباز وبازیگرسینما وتلویزیون را در نشریه ایی می خواندم.گفته بود : « تا 20 سال دیگر، ما کسی را نخواهیم داشت که یادگار و دلسوخته هشت سال دفاع مقدس باشد ودر قید حیات باشدکه کاری ارزشی وماندگار انجام دهد.» آی،رزمنده جنگ سرد دیروز و افسر جنگ نرم امروز انقلاب!و آی فدایی با بصیر ولایی! بسیاری از شما به تازگی از راهیان نور برگشته اید؟ هنوز عطر وصفای بوی خاکهای نرم در وجودتان جاری ست. هنوز صدای حرفها وخاطرات راویان در گوشتان مانده. زیارت قبول ! اجر ثواب حضورتان در مناطق با شهدا. آیا در آنجا آرزو کردید شهدا ما را هم به جمع خودتان بپذیرید؟ شهدا ما را فراموش نکنید ؟ این جمله را از شهدا خواستید یا نه؟ آیا با شهدای گمنام شلمچه، طلائیه، اروندکنار، به نجوا نشستید؟ صدای شهدا را شنیدید؟صدایشان کردید؟ آیا طاقت گرمای آفتاب جنوب را داشتید ؟ چقدر درخواست آب از دیگران کردید؟ آیا در جمع شما کسی یا کسانی فریاد سر نداد اینجا چقدر گرم است کولر ماشین را روشن کنید ؟ آیا طعم سفر کربلای ایران را چشیدید؟آن هم در ماههای دلچسب اسفند و فروردین که هوا تا حدودی گرم بود؟ در آنجا چه عهدی با شهدا بستید؟ قول دادید برگردید چه کاری برایشان انجام دهید؟ چه کاری؟ حضور شهدا را درآنجا احساس کردید؟ آرزوی شهادت می کنید؟ ! فکر می کنیدشهدا به راحتی به مقام والای شهادت رسیدند؟ واقعا این طور است؟ حال شما آرزوی رسیدن به آنها را دارید؟ تا به حال به این فکر کرده اید چگونه می شود در این بحران وگذرگاه زندگی دنیویی به مقام والای شهادت رسید؟ آیا حتما باید شهید شد تا اطرافیان بگویند او لیاقت رسیدن به جمع شهدا را داشت ؟ یا اصلا می توان در جنگ نرم به مقام شهادت رسید؟ به ابتدای جمله این متن که مقام عظمای ولایت فرمودند چقدر پایبندید ؟ اگر حرف از توان مالی می زنید وکمبود امکانات ، به شهدا قسم ، شهدا هم چیزی نداشتند ، مال وثروت ودارایی نداشتند ، آنها بادوریال روزگار سخت ستم شاهی را سپری می کردند . آنها لباس برای پوشیدن نداشتند ، اما به دنبال خرید کتاب وشرکت در کلاس قرآن ومباحث دینیوخوراک معنوی بودند. آنها کارگری می کردند. مگر قبل از پیروزی انقلاب ، سپاه پاسداران تشکیل شده بودکه اینها پاسدار شوند وحقوقی بگیرند؟ این عزیزان در کار شالی وچای وکارگری بودند . مگر یارانه بود که پولش را بردارندوخرج زندگی خودکنند! شما که هر هفته به مزارمی روید از شهدا چه می خواهید ؟ ته دلتان چه خبر است ؟ به شهدا چه می گویید؟ آنها را چقدر می شناسید؟ برنج نیم دانه خوردن ، با فانوس درس خواندن ، با پلاستیک کتابمدرسه حمل کردن ، کفش برای پوشیدن نداشتن ... را تجربه کرده اید (اینجای حرفم با جوانان امروز است ) حال که به اینجای نوشته ام رسیدم به یاد خاطره ایی از مادر شهیدی می افتم که حتی نوشتن آن تمام وجودم را می سوزاند .چند وقت پیش به سراغ مادر شهیدی در یکی از شهرهای سر سبز استان رفتیم . بسیار آرام وبا وقار حرف می زد . قبل از ما هیچ ارگانی برای مصاحبه پیشش نرفته بود . دلم آنجا خیلی گرفت . سرم سوت کشید. می گفت : « پسرم در مقطع دبیرستان بود ،در فصل تابستان یکی از آن سال ها از من درخواست یک جفت کفش تابستانی نمود تا برایش بخرم ، هر چه قدر بالا وپایین کردم ، دیدم او تا چند ماه دیگر باید به مدرسه برود ، گفتم : « ممکن است تا سه ماه دیگر نتوانم پولی فراهم کنم. به خاطر همین با آن که دلم راضی نبود اما پس از چند روز وعده و وعید دادن دیدم توان خریدن را ندارم ، قرص ومحکم روبرویش ایستادم وگفتم : « پسرم ! پول ندارم ، پدرت شبانه روز در تلاش است تا کرایه خانه و خرج خواهر وبرادر های قد ونیم قدت را بدهد ، برایت یک جفت کتان می خرم که هم در فصل تابستان آن را بپوشی وهم در فصل پاییز .» می گفت : «پسرم اول ناراحت شد اما بعد از چند روز با این موضوع کنار آمد . » مادر که این خاطره را تعریف می کرد ، باز هم مقاوم بود اما گوشه ی چشمش نم بارانی به خود گرفت . تنم لرزید . مات ماندم . می خواستم مثل ابر بهاری ببارم اما مادر راکه دیدم ... مادر می گفت :« هیچ کس خبر این حرفهایی که به شما زدم را ندارد . من پیش دشمنان خودی ام با سیلی صورت سرخ کرده ام که کسی به ما حرفی نزد . کسی ما را خوار نکند . تمام تلاش من وهمسرم این بود که زندگی آبرومندانه ایی داشته باشیم .فرزندم ، خوب می دانست که ما دستمان نمی رسد . برای بزرگ کردنش ستم ها کشیدیم . وقتیجنگ شروع شد ، او با اینکه مرا بیش از حد دوست داشت ومی خواست عصای روزهای پیری ام شود ،امّا به کلام پیر جماران گوش داد ودر سنگرهای جنوب جنگید و به شهادت رسید . هنوز کتانی اش را نگه داشته ام . دلم که برای جسم کوچک ونحیفش تنگ می شود لباس هایش را در آغوش می گیرم و می بوسم . با خودم خلوت می کنم . کسی را ندارم که پناهم باشد. پدرش هم رفت . حال من ماندم وعکس های عزیزترین کس زندگی ام . علی آقا رفت . اما نه تنها مردم محله اش او را نشناختند ، بلکه بعضی از کوردلان انقلاب بعد از شهادت عزیزترین کس زندگی به مادرش طعنه می زدند و می گفتند : «شما نمی توانستید شکم بچه تان را سیر کنید ، او را به جبهه فرستادید .» این حرف هاتمام وجود مادر را می سوزاند. مادر می گوید :«پسرم به خاطر خدا به جبهه رفت ، او یک بسیجی بود .او عاشق امام (ره) بود . اما متأسفانه کسی او رانشناخت و نخواهد شناخت . علی به دنبال نام ونشان نبود . علی راه خدا وائمه خدا را رفت و مطمئنیم که علی جایگاهش در بین عرشیان بسیار مقدس وماندگار است . حرف های مادر شهید وتمامی مادران شهدا این است ، در کوچه وخیابان حاضر نمی شویم! چرا؟ ! چون با دیدن چهر ه های مانکنی دختران و پسران شیعه ایران اسلامی دلمان می گیرد . تنمان می لرزد . با خود فکر می کنیم که خون پسرانمان چرا اینقدر زود وبا وجود بودن ما پایمال می شود . چرا کسی در ترویج فرهنگ شهادت قدمی برنمی دارد؟ ایام سال نو وبهار 91 به اتفاق خانواده به منزل دو مادر محترم و مدبرشهدا رسیدیم ، سوال کردیم از ارگان یا سازمانی کسی به دیدن شما آمده است ؟ هر دو آهی کشیدند وگفتند: « نه ! » مادر شهیدی می گفت : « چند بچه هیاتی پیغام دادند، به دیدنم می آیند . من چشم به راه آمدن آنها هستم . از خانه ام خارج نمی شوم ، مبادا این عزیزان بیایند و پشت در بمانند. » تکریم از خانواده های شهدا چه قدر در کلام حکیمانه حضرت امام خمینی (ره) ومقام عظمای ولایت آمده است ؟ واقعاًچه شد که شاهد دیدن این حرفها واین نگرانی های مادران شهدا هستیم؟ مادر شهید می گفت : « فرزند، هر کاری می خواهد انجام دهد نگاهش به سمت مادر است ، ما که برای فرزندانمان آن کردیم حال این شدیم ، نمی دانیم سرانجام جوانان چه می شود ؟ جوانان با بصیرت سرزمینم ! این انقلاب با خون دل مادران وپدران شهدا به دست ما رسیده ، آیا وقت آن نرسیده در عرصه سنگین تهاجم فرهنگی قدمی اساسی و ماندگار برداریم ؟ آیا در قنوت نماز،خواندن والتماس از خدا برای شهیدشدن کافی است ؟ نمی دانم پل ارتباطی شما با 8000 شهید سرافراز استان گیلان چقدراست؟ نمی دانم آخرین مطلبی که از شهدای شهر ودیارتان خواندید چه بوده است ؟ نمی دانم چقدر شهدا را به دیگران شناساندید؟ نمی دانم تعهدتان به شهدا وادای دین تان به آنها به چه صورتی است ؟ اصلا نمی دانم خودتان را مدیون شهدا می دانید یا نه ! اگر مدعی راه شهدا هستید ، اگر می خواهید یکی از شافعان قیامت شما شهدا باشند ، پس بسم الله آغاز کنید کار فرهنگی وقلم فرسایی واحترام تان را به شهدا . هر گاه خبری از کار فرهنگی شما به گوش ما رسید مطمئن باشید انعکاسش می دهیم. مولایمان فرموده، زنده نگه داشتن یادشهدا ، کمتر از شهادت نیست . سید ما ، فرمانده کل قوا ومرجع بزرگ جهان تشییع می فرمایند، آن هم در عصر آلوده و پر غبار و در بیداری جهان اسلامی با اشک چشم می فرمایند : «این عمار ؟! این عمار ؟ ! اگر عمار سیدمان هستید لبیک به ندای حسینی اش می دهیم ؟!» |