خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی
امتیاز کاربر: / 0
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص رشت   
چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 17:26

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

alt

نام: ابوالحسن

نام خانوادگی: کریمی

نام پدر: عباسعلی 

تاریخ تولد: مرداد 1327

تاریخ شهادت: 13/1/1365

_____________________________________________________________

زندگی نامه سردار حزب الله گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی

محمدعلی فدوی

ولادت

مرداد  سال 1327 هـ ش در يكی از محلات قديمی شهر لاهيجان در خانواده‌ای متدين و اصيل نوزادی چشم به جهان گشود كه مادرش او را ابوالحسن ناميد. نامی كه به حق شايسته و منادی زندگانی كوتاه و پر بار بود. پدرش حاج عباسعلی از متدینین و معتمدین بازار لاهیجان بود. ابوالحسن دوران طفولیت را در دامان مادر عفیف و پاکدامن خود سپری نمود.

دوره کودکی

كودكی لاغر و ضعيف الجثه که از همان اوان طفوليت، آثار و خصوصيات متفاوتی نسبت به همسالان خود داشت. وقتی که يكساله بود محقق هندی شبی به ديدار خانواده‌اش آمد و پس از مواجهه با ابوالحسن  به پدر می‌گويد: «قدر اين كودك را بدانيد او فردی نابغه و انسانی بزرگ خواهد شد!» پدر ، سخن اين مرد روحانی را حمل بر تعارف می ینمايد. يكی از روحانيون وارسته لاهیجان نیز این مطلب را به گونه‌ای ديگر بيان نمود.

مادرش می‌گفت: او هرگز پستانك به دهان نگرفت و بعدها هم پستانك خواهر كوچكش را از دهان او بيرون می‌كشيد!

رشد اعتقادی و ايمانی

از اوائل كودكی شمع محافل دينی و مجالس عزاداری خامس آل عبا بود . در انجمن قرائت و احكام که به سرپرستی آيت الله حاج شيخ مهدی مهدوی رئيس حوزه علميه لاهيجان در مدرسه جامع تشكيل می‌شد، شرکت می نمود. در نزد مرحوم استاد حاج حسين ايمانی به فراگيری تجويد قرآن پرداخت. كلاس چهارم و پنجم دبستان بود كه در آشنايی و بيان مسائل دينی و احكام عبادی سرآمد بود. در مجالس و محافل دينی به عنوان شاگردی ممتاز از بزرگسالان مسئله می‌پرسيد و نمازهای آيات و ليالی دهه اول ذيحجه را برای فراگيری ديگران به اجرا می گذاشت.

وی از همان دوران كودكی در ميان خانواده و جامعه نمونه و نمودی از عصيان بر جلوه‌های ابتذال و انحراف و بيگانه‌پرستی بود. در دبستان از خواندن اشعار و ترانه‌های مبتذل که در آن عصر رایج بود نفرت داشت. او سایر اعضای خانواده را نيز از خواندن این اشعار منع می نمود. در كلاس سرود دبستان كه از دروس رسمی و الزامی مدرسه به شمار می‌رفت خودداری ‌نمود. روزی به همين خاطر در يكی از كلاس‌های دبستان دكتر حكيم زاده زندانی می گردد. پس از تعطيلی مدرسه از پنجره مدرسه به بيرون می‌پرد و برای اولین بار از زندان ضد ارزش‌ها می‌گريزد.

در شيوه پوشش منشی بلند داشت. او با هدايت الهی و با الهام از مشی عملی پدر پارسا و پرهيزگارش حاج عباسعلی كريمی كه يكی از معدود چهره‌های صالح و پاكدامن بازار شهر در عصر طاغوت به شمار می‌رفت از پوشيدن لباس هايی كه متاثر از ارزش‌های بيگانه بود خودداری می‌ورزيد و با كمال شهامت در مسير مبارزه با جلوه‌های بيگانه قدم می‌نهاد.

ريشه‌های انقلاب و جوانه‌های مبارزه

از كودكي عشق عجيبي به روحانيت بيدار دل و آگاه داشت. پس از پايان دوره ابتدايي تصميم داشت كه جهت تحصيل علوم ديني به حوزه علميه قم برود. اصرار خانواده او را از این تصمیم منصرف می نماید.  سپس در دبيرستان مهرگان لاهيجان ثبت نام مي‌نمايد. در دبيرستان مهرگان  ضمن اخذ درجات ممتاز علمی به  فعاليت‌هاي مذهبی می پرداخت.

وي همواره با معلمين لیبرال و کمونیست خود مبارزه مي‌كرد. در آن عصر اختناق و غیر دینی پهلوی که سعی وافر در ابتذال و بی قیدی بود، با تمام وجود به انجام فعاليت‌هاي عقيدتي همت داشت. اودر اين راه از هيچ ملامت و مخالفتي نمي‌هراسيد. هنگامی که سال سوم دبيرستان بود مدیر دبيرستان او را به جرم خود داری از ریش تراشی که روال آن روز  جامعه بود از كلاس بيرون کرد و پس از مشاهده پايداري و مقاومتش او را به باد كتك گرفت و تصميم به اخراجش داشت. او سلحشورانه فرياد مي‌زند كه او مطيع اوامر خدا و شريعت اسلام است و در اين راه از هيچ نوع تمسخر و تهديدي باكي ندارد و گامي به عقب نخواهد گذارد.

از دیگر پایمردی های او اعتراض به دبیر فیزیک بود. او که شاگرد ممتاز کلاس بود در سال ششم ریاضی با مشاهده ویالون هنگام ارائه درس گام هاي موسيقي به دبير خود تذكر مي‌دهد كه تنها مجاز است به عنوان تدريس نت‌ها از آن استفاده كند. تذكر او چاره‌ساز نشد و همراهی دیگر دانش آموزان با معلم موجب شد تا با خشم و نفرت كلاس را ترك كند که تو چه تنها باشی یا با دیگران به تکلیف خود عمل خواهی کرد.

بارها در كلاس‌های درس در آن فضای غیر دینی پهلوی این داستان‌ها تکرار شد در حالی که او به عنوان با استعداد ترین فرد کلاس حتی سر سوزنی از دینداری خود دست بر نمی‌داشت. این مقاومت‌ها به حدی بود كه به تدريج مجال گستاخي به اسلام و ارزش‌هاي ديني از آنان سلب می‌شد و با حضور او دبيري جرات جسارت به ساحت دين و مقدسات اسلامي را به خود نمي‌داد.

در سال 1345 به اتفاق آقايان زين العابدين قرباني و ارسلان حجت انصاري اقدام به تاسيس كانون بحث و انتقاد مذهبي جوانان لاهيجان ‌نمود و از اين مركز به تربيت و تعليم ديني نسل جوان همت گمارد. جواناني كه در جریان انقلاب اسلامي از فعال ترین جوانان منطقه بودند.

ورود به دانشگاه

شهيد كريمي در تابستان 1347 پس از موفقیت در امتحانات نهايي خرداد و كنكور دانشگاه در رشته رياضي دانشگاه تهران پذیرفته شد. بعدها با شركت در امتحان رشته اقتصاد، در دانشگاه تهران به تحصيل خود ادامه داد.

در دانشگاه به فعالیت‌های عقيدتي و سياسي خود ادامه داد. وي در مدتي كوتاه به دليل فعاليت و تحرك بالاي اجتماعي خود در محيط دانشگاه و خوابگاه به عنوان نماينده دانشجويان از خوابگاه اميرآباد برگزيده شد. او در این سمت سعی زیادی در احقاق حقوق دانشجویان داشت و به روياروئي‌هایي با مظاهر كفر و اختناق رژيم ستمشاهي درگیر بود. نگهبانان و كارگران قديمي اين خوابگاه خاطرات زيادي از او به ياد دارند.

يكي از دانشجويان هم طبقه او می گوید: او سحرهاي ماه مبارك رمضان با صداي بلند در خوابگاه دانشجويی بدون واهمه اذان مي‌گفت و توجهي به اعتراضات گسترده مخالفين و دلدادگان به شرق و غرب نداشت. به همین دلیل او را با تباني و اشاره ساواك در آب سرد حوض محوطه خوابگاه انداختند ولی با مقاومت جدي سنت اذان گوئي را در آن محيط تحكيم و تثبيت نمود. او باپایداری خود موفق ‌شد كه رستوران خوابگاه را ظهر ها در طول ماه مبارك رمضان تعطيل كند!

مبارزات سياسی

او در اواخر سال 1347 به علت شركت در تظاهرات دانشجويان به مناسبت شهادت پهلوان غلامرضا تختي برای اولين بار دستگير شد. این دستگیری در تعميق شناخت او از پوچي و پوشالي بودن رژيم، سهم به سزايي داشت.

در سال 1350 به علت فعاليت در برابرجشن‌هاي 2500 ساله دستگير و در زندان قزل قلعه حبس گردید. زندان براي او فرصت مناسبي بود تا با آشنايي با روحانيون انقلابي و مبارز توان بيشتر براي ادامه مبارزه بیابد.

مقاومت ودینداری او در زندان بسیار نمود داشت. وي برخلاف غالب روشنفكران شرق باور كه به علت عدم ارتباط با مبدا، روحيه خود را باخته و به عذرخواهي مي‌پرداختند، محکم واستوار بود. او زندان را به كانوني براي فراگيري و آموزش و مبارزه تبديل كرد. همرزم او حجت الاسلام جعفري گیلانی مي‌گفت: «وي در زندان يك لحظه آرام نداشت. پیوسته در حال خواندن قرآن و نهج‌البلاغه و فراگيري معارف اسلامي بود. با اینکه اذان گفتن در زندان ممنوع بود، شهيد كريمي که قهرمان ما بود هر صبح بدون هراس از شكنجه‌هاي جلادان شاه، انگشت به گوش با تمام وجودش، فرياد تكبيرش بلند بود! هراس و وحشت از شكنجه دشمن نداشت، حتي در زندان نماز شبش ترك نمي‌شد

شهيد كريمي پشتكار عجيبي داشت، در طول شبانه روز 18 ساعت و بعضا 20 ساعت كار مي‌كرد، وي در اكثر دروس دبيرستاني به خصوص در رشته رياضي و معارف اسلامي تسلط كافي داشت و به دو زبان انگليسي و عربي مسلط بود، به طوري كه در آن زمان به راحتي با دو زبان تكلم مي‌كرد.

از دو جلد كتاب آموزشي زبان عربي و انگليسي که از تاليفات شهيد كريمي بود جلد اول كتاب آموزشي زبان عربي در زمان حيات شهيد به چاپ رسيد.

با آزادي از زندان در جلسات تفسير قرآن عالم مجاهد آيت الله سيد محمود طالقاني (طاب ثراه) در مسجد هدايت تهران شرکت نمود. او می کوشید تا با كسب ره توشه‌هاي زنده از پرتو جان بخش قرآن خود را براي تداوم مبارزه‌اي مكتبي مهيا سازد . برای مبارزه با سیستم اقتصادی غرب و شرق و بنا نهادن سیستم اقتصاد اسلامی به مطالعه در منابع اسلامي می پرداخت. در این راه از محضر شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي بهره مي‌گيرد. او با ايجاد ارتباطي مستمر و تشكيلاتي با شهید بهشتی پلي بين عالمان فرزانه حوزه با نسل جوان و دانشگاهي بر قرار  مي‌نمايد.

او با معرفي شهيد بهشتي به شهيد قدوسي هر هفته در مدرسه حقاني  برای تدريس زبان انگليسي در قم حاضر می شد. سرانجام در خرداد 1352 دور چهارساله دانشگاه را در طول شش سال به علت مبارزات سياسي و حبس‌هاي دانشجويي به پايان رسانيد و در 24/8/52 به خدمت سربازي رفت. دوره سربازي او داستان مفصلي از مقاومت و پايداري‌ها و افشاگري‌ها او را در قبال رژيم منحوس پهلوي در برداشت.

او در طول دوره سربازي خود در عصر خفقان آریامهری حاضر به تراشیدن ريش خود نشد و در اين راه بارها سختي و دشواري سرزنش‌ها و تهديدها و اهانتها و حتي بازداشت را به جان خريد.

در سنگر تعليم و تربيت

در 24/8/54 بعد از خاتمه خدمت سربازي به زادگاهش لاهيجان مراجعت كرد و به صورت حق التدريس در دبيرستانهاي لاهيجان و آستانه اشرفیه و بندركياشهر به معلمی مشغول شد. كارآئي شيوه تدريس و سطح بالاي آگاهي علمي او در كلاس به طور وسيعي مورد استقبال قرار گرفت. او ضمن گرفتن حق التدريس از دانش آموزان مرفه، دانش آموزان مستضعف را به صورت رایگان تحت تعليم قرار مي‌داد. او در كنار آموزش علوم تجربي و رياضي و زبان انگليسي به دانش آموزان از دادن آگاهي ديني و سياسي غفلت نمي‌ورزيد و مي‌كوشيد تا بذر ايمان به خدا و بيزاري از شيطان و ايادي اهريمني او را در زمينه دل جوانان تحت تعليم خود بارور نمايد.

از محل درآمد تدريس خصوصي و حق التدريس در دبيرستانها و گرفتن قرض الحسنه از صندوق قرض الحسنه جاويد تهران و... در سال 1355 مطبوعاتي فتح لاهيجان را به عنوان سنگري در آشنایی فكري و اعتقادي نسل جوان شهر تاسيس و از اين سنگر برای مبارزه‌  عليه ساواك و تحريكات عناصر ماركسيست و چپ گرا استفاده می نمود. سنگري كه به مثابه چراغ انقلاب و سد راه مخالفين و معاندين خودنمايي نمود و در دوره شكوفايي انقلاب اسلامي به عنوان مركز رفت و آمد نيروهاي انقلابي و پخش و توزيع جزوات و اعلاميه‌ها و نوارهاي امام خميني در منطقه عمل كرد. به همين علت بارها مورد حملات ددمنشانه ساواك و حتي گروهك‌هاي ضد انقلاب پس از انقلاب قرار گرفت. اين صداي شهيد كريمي قهرمان بود كه در آن هنگامه آنان را مخاطب قرار مي‌داد كه «اي شيشه شكنان بزدل و ترسو بيائيد به جاي شيشه شكستن كه ناشي از ترس و جُبن شماست، سينه‌هاي مرا آماج گلوله‌هاي خود قرار دهيد...»

آخرين بار در ارديبهشت 1357 در آستانه نهضت عظيم اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني به دنبال ايراد خطابه‌اي شورانگيز و افشاگرانه در كانون ولي عصر مسجد جامع آستانه اشرفيه، توسط مامورين ساواك دستگير و پس از بازجويي‌هاي اوليه در مركز ساواك لاهيجان به زندان عمومي رشت منتقل و به مدت چهار ماه در سخت‌ترين شرايط روحي محبوس مي‌گردد، كه سرانجام بر اثر شدت تحركات انقلابي مردم در آبان 57 به همراه خيل مبارزين و انقلابيون از زندان رژيم آزاد گشت.

او بعد از آزادي زندان بدون كمترين وقفه و كوچكترين نرمش و انعطاف، به صفوف مبارزه اسلامي ملت به رهبري قائد عظيم الشان اسلام امام خميني مي‌پيوندد. او در صف اول نهضت به عنوان پيشقراول انقلاب با ايراد خطابه‌هاي مهيج و آگاهي آفرين خود در تظاهرات عظيم و تاريخي عاشورا و اربعين سال 57 ركورد جديدي در تاريخ مبارزات اسلامي مردم گيلان به جاي ‌گذارد.

مديريت مكتبی و هوشياری انقلابی

با پيروزي انقلاب اسلامي عناصر التقاطي و چپ گرا به ويژه فدائيان خلق شاخه گيلان با تكيه به تهاجم مسلحانه گروه خود در 19 بهمن 1349 به پاسگاه سياهكل مي‌كوشيدند تا آن رابه عنوان سوژه‌ای داغ و مهيج براي جذب و جلب نيروهاي پرشور در منطقه گيلان بهره‌برداري نمايند. آنان با تبليغ و درشت نمايي اين رخدادها سعی در تثبیت سیاسی و تشکیلاتی خود داشتند.هدف نهایی آن ها از این امور رويارويي و براندازي نظام نوپاي جمهوري اسلامي بود.

شهيد كريمي به جهت مديريت قاطع و مكتبي و سوابق روشن مبارزاتي و شناخت وسيع و همه جانبه‌اي كه از گروههاي سياسي مخالف و معارض نظام  و برخورداری از پايگاه برجسته‌ در متن نيروهاي انقلابي و اسلامي، از سوي شوراي انقلاب اسلامي شهرستان لاهيجان به عنوان فرماندار به استانداري گيلان پيشنهاد گرديد. او با موافقت و تصويب استانداري و وزارت كشور، مسئوليت فرمانداري شهرستان لاهيجان با چهارصد آبادي و بخشهاي تابعه سياهكل و آستانه اشرفيه و بندر كياشهر را به عهده گرفت.

در اين ایام لاهيجان و ديگر شهرها و بخشهاي گيلان در آتش خودخواهي‌ها و كينه توزي‌هاي گروه‌هاي معاند از سويي و بي كفايتي و سوء‌ تدبير استاندار غير مكتبي و ملي ماب وقت گيلان از سوئي ديگر مي‌سوخت.

با رفتن دولت موقت و روی کار آمدن دولت شوراي انقلاب آقاي داوران استاندار وقت گيلان بر كنار گردید. پس از آن از سوي وزير كشور جناب حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني، شهيد مهندس محمد علي انصاري به عنوان استاندار جديد استان منصوب گشت.

با آمدن استاندار مکتبی به گيلان صفحه جديدي از مجاهدت‌ها و پیشرفت در مديريت استان ایجاد ‌شد. با  تقاضا و پيشنهاد مهندس انصاري و تعدادي از مسئولين ارگان‌هاي انقلابی ، شهيد كريمي با حفظ سمت فرمانداري به سمت دادستان كل انقلاب استان گيلان از سوی آیت الله قدوسی برگزيده ‌شد. از این پس فصل جدیدی در برخورد با گروهک های معاند و زالو صفتان اقتصاد در استان ایجاد شد و امنيت انقلابي با حاكميت قسط و عدل اسلامي در استان برقرار گشت .

البته اين موفقيت به بهايي سنگين بدست مي‌آيد، چرا كه گروهك‌هاي خودكامه و نيروهاي جاه طلب سياسي به اين سادگي حاضر به عقب نشيني در برابر اراده انقلاب و اسلام نبودند و به انحاء وسايل مي‌كوشيدند تا مانع موفقيت برنامه انقلاب و استقرار نظام در اين ناحيه مرزي كشور گردند.

براي آگاهي از عمق استقامت و اوج رهبري هوشيارانه سياسي ايشان در اين دوره بحراني كه همزمان با حاكميت ليبرالها در صدر نظام (رياست و فرماندهي او بر كل قواي مسلح جمهوري اسلامي) و كارشكني و معركه گرداني‌هاي متعدد گروهك‌هاي چپ و منافق در سراسر كشور است به گواهي يكي از فقهاي عضو مجلس خبرگان عنايت شود كه مي‌گويد:

اين ابوالحسن كريمي شايد هنوز چهره‌اش براي شما ناشناخته باشد و هنوز اين شهر و اطراف، ابوالحسن كريمي را خوب نشناخته باشد من گوشه‌اي را مي‌گويم و مي‌گذرم.

آن روزي كه در پست فرمانداري بود، در پست دادستاني بود، يك مرد ساده در كمال سادگي حركت مي‌كرد اما آنچنان «اشداء علي الكفار» مصداق واقعي آيه «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار» با كفار سخت بود.

شما اهل اين شهر شيطان كوه را فراموش كرده‌ايد، دكه‌هاي كمونيست‌ها را فراموش كرده‌ايد؟ كي بود توانست جلوي اينها را بگيرد؟ حزب اللهي‌ها و در راس حزب اللهي‌ها ابوالحسن كريمي بود. بنده بايد بگويم روحانيون اين شهر، عمامه به سرهاي اين شهر! اين (شهيد) عمامه نداشت اما خدمت به عمامه شما كرد. مگر همينها نبودند ناسزا مي‌گفتند؟ بي احترامي مي‌كردند، آبروها مي‌بردند، اما ابوالحسن كريمي سينه را سپر كرد جلوي همينها ماند و بالاخره صداي همه اينها را در سينه‌هايشان خفه كرد.

عملكرد مردمي و ضد استكباري او در فرمانداري و دادستاني بعد از تصدي فرمانداري همانند ايام قبل از انقلاب بدون آلايش و تفاخر با كمال تواضع و فروتني به خدمت مردم منطقه همت گماشت و با پالايش فرمانداري از مظاهر طاغوتي و تجملات اشرافي آن همراه با نظارت عميق به نحوه ارتباط كارمندان فرمانداري در ارتباط با ارباب رجوع فرمانداري را به خانه مردم مبدل كرد و اغلب اوقات بعنوان يك خدمتگزار صادق و تلاشگر به روستاهاي متعدد لاهيجان رفت و آمد داشت و كارها را خود پيگيري مي‌نمود.

او هيچگاه به متنفذان و قدرتمندان طاغوتي روي خوش نشان نمي‌داد و حاضر نبود به خاطر رضايت  مرفهین بي درد آرمان انقلاب و عدالت را فدای اميال شخصي آنان نمايد، هر چند خود اولين قرباني اين سازش ناپذيري نسل انقلاب گردد.

او در دادستاني انقلاب براي استقرار  عدالت الهی با خوانين مترف و هوسران به شدت برخورد می نمود. وی با اجراي مصوبات شوراي انقلاب به واگذاري زمین های طاغوتیان فراري و زمین های متروكه بین كشاورزان تا حدودي گرد فقر و محروميت را از چهره سوخته آنان زدود و توانست موضع مستكبر ستيز و مستضعف از اسلام ناب محمدي(ص) را در مقابل ديدگان منتظر محرومين منطقه به نمايش بگذارد و از اين رهگذر حربه دروغين دفاع از رنجبر و برزگر را از دست چپ گرايان و منافقان خارج كرد. او با این کار اركان توطئه‌هاي تبليغاتي آنان را خنثي ساخت، هر چند بعدها تاوان و پاداش اين خدمت را از حاميان بي نام و نشان مستكبران دريافت كرد.

بازی های سياسی و اوج گيری فتنه

اواسط زمستان 1360 بعد از تثبيت انقلاب و آرامش سياسي، ناگهان موانع جدي رخ مي‌نمايد. مجموعه‌اي به ظاهر ناهمگون با بي اعتنايي به مباني ارزشي اسلام و انقلاب درصدد حذف نيروهاي صادق و مخلص حزب الله برآمدند. آنان نوك تيز مخالفت‌ها و كارشكني‌ها و سياست‌هاي خود را متوجه شخصيت و شخص شهيد مي‌نمايند. سرانجام او را در اسفند ماه سال 60 از دادستاني گيلان و پائيز 61 از دادستاني لاهيجان بركنار مي‌نمايند.

شهيد كريمي مدت كوتاهي در دانشگاه گيلان به تدريس معارف اسلامي مي‌پردازد تا اينكه در اواخر سال 1362 براي تداوم حركت ديني و سياسي خود راهي حوزه علميه قم بزرگ حوزه تشيع جعفري ‌گشت.

هجرت شهيد كريمي از گيلان به قم يك رفتن ساده نبود،‌ بلكه به تمام معني يك هجرت بود. او كه مي‌ديد ماندن در استان حساسيت هایی را بر مي‌انگيزد و موجب مي‌شود، مسئله دفاع مقدس تحت الشعاع مسائل داخلي قرار بگيرد، عزم رفتن كرد.

یکی از دوستان او در تبيين علت اين هجرت مي‌گويد:

«كريمي را در صحراي منا ديدم گفتم چه مي‌كني؟ گفت: چه بكنم! مگر ديگر چيزي از ما باقي گذاردند؟ گفتم: چه مي‌گوئي؟ گفت: داغانمان كردند، ما را كوفتند و ما را كوبيدند، هر چه به زبانشان آمد نثارمان كردند اما ساكت و آرام و خاموش به قم رفتيم تا همه صداها را بخوابانيم تا مبادا در اين دوره كه جنگ است فتنه برخيزد و جنگ را تحت الشعاع قرار دهد

نهايت مظلوميت

زمين‌خواران و زر اندوزان از موقعيت حاصله در كنار زدن شهيد كريمي و هجرت عارفانه او به حوزه عليمه قم عليه او در دادگستري اقامه دعوا ‌نمودند. آنان با پشتيباني دلالان قضايي توانستند  فريادرس مستضعفان حاج شيخ ابوالحسن كريمي را از حوزه عليمه قم به دادسراي عمومي تهران احضار کنند. به حكم دادسرا شهید کریمی را به اتهام مباشرت در تقسيم اراضي متروكه بزرگ مالكان و جانبداري از كشاورزان در زندان عمومي قصر بازداشت نمايند تا شايد روح بزرگ او را در هم بشكنند.

بی گناهی كم گناهی نيست در ديوان عشق                 يوسف از دامان پاك خود به زندان می‌رود

سجده خونين در آستانه عروج به ملكوت

سرانجام در غروب اسرارآميز و مبهم سيزده فروردين 1365 شب پرستان منافق با اغتنام از بيرون راندن مردم از صحنه، از لانه‌هاي تنگ و تاريك خود بيرون خزيده و در پناه تاريكي شب قامت استوار منادي قسط و عبد صالح خدا را در ديار ما، يعني حاج شيخ ابوالحسن كريمي ياور صادق محرومان و فرياد رساي مظلومان را كه به عادت هميشگي خود به تنهايي از مطبوعاتي فتح به سوي منزل مراجعت مي‌كرد در كنار معبد توحيد «مسجد حاج رضا گلشاهي» آماج رگبار گلوله‌هاي نفاق قرار مي‌دهند تا به زعم خود با در هم شكستن قامت استوار وي انتقام شاه و شاه پرستان و شكست رسوايي منافقان را از او بگيرند. ناگاه به مجرد شليك اولين گلوله به گلو و فرق كريمي قهرمان، در اوج عرفان به نماز عشق مي‌ايستد و با وضوي در محراب خون سر به سجده سنگر مي‌گذارد.

زنای سجده تو نينوای خون گل كرد                 ز منار حنجره درد ارغنوان گل كرد

حريم خاك زمحراب عشق حرمت يافت            ز باغ خلسه خون نشئه نون گل كرد

بدينگونه بود مظلومي ديگر با شهادت خود حقانيت آرمانش را به اثبات رسانيد تا به اعتبار پيام سرخش، سرخي و شادابي طراوت عدالت و فضيلت در هماره تاريخ اين انقلاب را تضمين نمايد.

والسلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حياء.

برگرفته از سایت رنگ ایمان

________________________________________________________

برای دیدن تصاویر شهید کریمی کلیک کنید

 

 

  شادی روح تمام شهدا صلوات

 

 

 

 

آخرین به روز رسانی در سه شنبه 31 ارديبهشت 1392 ساعت 13:14