خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
«عمار، عمار حسین.........»
امتیاز کاربر: / 5
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص رشت   
شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 18:00

بسم الله الرحمن الرحیم

«عمار، عمار حسین.........» 

 

سمیه اقدامی سندی

قاصدکی امروز به نوازش دستهایم آمد و فضای روحم را دگرگون کرد.با آرامشی خاص او را مهمان دستهایم کردم و با او به گفتگو نشستم .پرسیدم از کدام سرزمین آمده و چه خبرهای خوشی برای من دارد؟ قاصد لبخندی بر چهره نورانی اش انداخت وبا وقارخاصی گفت:«آیا برای شما فرق می کند که ازاهالی کدام سرزمین باشم؟! » باعجله پاسخ دادم :«بله خیلی زیاد!»گفت: «آرام آرام به گفتن نشانی سرزمینم می پردازم خودت حدس بزن که سرزمینم کجاست ومن چقدر به شما نزدیکم.» بازهم با عجله گفتم:« باشد شروع کن و از سرزمینت بگو،من هرکجاکه باشد پاسخت را خواهم داد.»پرسید:« دشت را دیده ایی؟دشتی که پر از سبزینه های زیبا،درختان بلند و پر از میوه های شیرین وآبدار، با آسمانی صاف وپراز کبوترهای سفید و آبشارها وچشمه های جوشان باشد؟» با لبخند ملیحی پاسخ دادم:«بله ،تا دلت بخواهد در دیارم دید ه ا م، این که دیگر برای مردمان سرزمینم تازگی ندارد! » بعد نفس عمیقی کشیدم و گفتم :«با حرف های شما من به این راحتی نمی توانم به سوالتان پاسخی بدهم،بیشتر توضیح دهید .» آهی کشید وگفت :«اما این دشتی که من از آنجا آمده ام با همه دشت های شما فرق می کند، با همه دشت های سرزمین شما ودنیای شما.... با همه چیزهایی که شما با چشم سر می بینید فرق می کند.» گفتم:«چه فرقی می کند؟دشت، دشت است ودرخت درخت وگل وآبشار هم.........»گفت : «نه !سرزمینی که من در آن ساکنم کسانی را در خود جای داده که هیچ کدام از شما زمینیان به درک واقعی آنان نخواهیدرسیدوچه بسا شاید به تصور ذهنی خیلی از انسان های متقی  دنیایتان هم نرسد.»گفتم : « مگر می شود؟چرا؟تو از کدام سرزمینی؟ برایم بگو از کدام سرزمینی؟»قاصدک روی دست هایم جابه جاشد و نفسی ازته وجودش کشید وگفت: «تصور از دشت ودرخت این دنیا فقط برای شما در حد دیدن بوده وبس .شما با چشم سر شاید، شایدگاه گاهی به آن نگریسته اید وشاید در برخی مواقع آنقدر در دنیای مادی خود غرق شده اید که حتی آن را هم ندیده اید. اما انسان هایی که با ما در این سرزمین هستند ازگلچین شده های  سرزمین شمایند، که روزگاری کمر همت بستند وبرای رسیدن به سرزمین ما از جان خود گذشتند ،همان پرندگان آسمان الهی که با بال ایمان وتقوای خود از گوشه گوشه این سرزمین ، از دل روستاهای دور افتاده به پا خاستند وتا رسیدن به سرزمین ما راهی بس طولانی را پیمودند. من اهل سرزمین حاج محمود قلی پور،حسین املاکی، مهدی خوش سیرت، مجید مرآت، سید صادق شفیعی، حمید احمدیان ،سید قاسم آگهی ، فریبرز اشجعی،محمد عزیزریاضی،محمود فرمانبر،سید رضا کیا موسوی،یعقوب یوسفی،احمد پیشگاه هادیان،رسول قنبری،سعید آلیانی ،محمود پسندو...هستم که روزگاری شما آنهارا با اسم وچهره ی حاج محمود ،مهدی خوش سیرت وحسین املاکی...می شناختید.نمی دانستید که مقامشان چگونه است وحال هم نمی دانید که چگونه است؟! این زیبارویان، حال در سرزمین ما ماوا گزیده اند وآنقدر سبکبال وخوش سیما وخوش منش هستند که در سرزمین ما به آنها  «مردان تقوا» می گوییم .عطر محمدی شان  تقدس سرزمین ما را بارور کرده است .آنهایی که روزگاری با شما زیستند و با جامه ای از ایمان ، فواره های خون را در نوردیدند و به سرزمین ما آمدند.حال آنها نظاره گر شمایند . امروز من قاصدکی شد ه ام که از دیار آنها برای شما پیام های آسمانی بیاورم.آنها در نهایت شادمانی به سر می برند و نگران شمایند!شما!گفتم :«ما؟»گفت:« بله شما.» از من خواستند که از شما ومردمان سرزمینتان بخواهم که حواستان را جمع کنید. نکند در این گیر ودار دنیای  مادی غرق شوید ودر پی روزمرگی های خود باشید.نکند که آنهارا ناظر بر اعمال خود نبینید ؟حاج محمود می گفت :«به شما بگویم حواستان به اعمال و رفتارتان باشد به شمایی که روزگاری در کنارشان بودید این سال ها جور دیگر شد ه اید ، جور دیگر حرف می زنید، جور دیگر رفتار می کنید. فکر نکنید که ما جسممان از بین رفته ودیگر نیستیم، نه!ما هستیم وخوب هم هستیم. چرا سر عهد وپیمان تان نیستید؟می گفت:« به شما بگویم اگر صدایتان می کنند ونمی شنوید مقصر آنها نیستند این شمایید که آنها را فراموش کرده اید می گوید هر چقدرصدایتان می کنند:«عمار ، عمار محمود» هیچکس نمی گوید:«محمود جان به گوشم.» همه رمزها یادتان رفته ،یادتان رفته حاجی چه می گویند. آنها التماستان می کنند که جواب بدهید همین حالادارند فریاد می زنند و می گویند: « مهدی ، مهدی  عمار»!چرا صدایشان را نمی شنوید؟مهدی می گوید:« تهجد کنید ، چرا عبادتهایی شما عین پیام های  بازرگانی شده است؟» می خواهید حساب بانکی تان پر شود که چه را ثابت کنید؟ کی می خواهید به حساب معنویتان برسید ؟حاج مجید می گوید:« این چه تعللی است که به راه انداخته اید؟ شما چرا در زرق وبرق ماشین ولباس و خود گم شده اید؟چرا اینطور زندگی می کنید؟ می خواهید چه چیز را به دست بیاورید؟هان با شماییم!کجایید؟چرا جواب نمی دهید ؟امروز که صدایتان می کنیم بی تفاوتید بعد منتظرمی مانید که اگرگره ای کوچک درکارتان می افتد به سراغ شما بیاییم؟ مگر پرواز 8000 قاصدک(منظور 8000 شهید استان گیلان است ) را هر صبحگاهان  نمی بینیدکه در شهر و دیارتان به پرواز در می آیند و درکنارتان هستند؟ آن رادمردان ،آن عاشقان سبکبال باز هم نگران شمایند؟چرا ؟ مگر برایتان کم گذاشتند؟مگر بالاتر از جان چیزدیگری را سراغ دارید؟چرا به خودتان نمی آیید؟ این همه فراموشی برای چه؟چرا خوی ومنش حاج محمودها را فراموش کرده اید؟مگر حرف آسمانی حاج محمود این  نبود که به دنبال وحدت وتقوا باشید؟مگر حاج مهدی خوش سیرت نفرمود:«سنگِ دوستی مرا به سینه نزنید جز در لباس تقوا وجهاد »؟آی مردمان سرزمین شالی ورنج شما چرا فراموش کرده اید؟مگر حاج حسین املاکی که افلاکی شد برای پیکر سترگ و رعنایش یک وجب از سرزمین سبز شمارا اشغال کرد؟ او در« بانی بنوک »آسمانی شد. حال خوب می دانم که جایگاهش کجاست . می خواهید به آنجا برسید؟می پرسید با کدام وسیله؟وسیله اش در نزدیکی شماست. کتاب آسمانی قرآن وسنت. به این دو چنگ بزنید ومرد عمل باشید. چرا به دل های خود مُهر فراموشی وسهل انگاری زده اید؟مگر همین ها کنار شما نبودند؟مگر با شما نمی خندیدند ونمی گریستند؟این رادمردان چرا زودتر از شما به این سرزمین رسیدند؟می دانید اینها در سرزمین ما چقدر نگران شمایند و لحظه شماری می کنند که شماهم وارد این سرزمین بشوید تا مثل گذشته در کنار شما باشند؟ برای رسیدن به حاجی های سرزمین ما هیچ وقت دیر نیست اگر اراده کنید به آن می رسید .هر کدام از این حاجی های سرزمین ما که پیش شما بودند با اندک بضاعت مالی خود دست فقرا و نیازمندان را می گرفتند ، اگر جایی می دیدند که دین در خطر است بلند می شدند و بادلیل وبرهان برای دفاع از دین و ولایت فقیه به پا می خاستند. نگاهی به چهره سید خراسانی خود بکنید نگویید آنها با شما فرق داشتند و یا ما به پایشان نمی رسیم و ... نه !همه آنهایی که از سرزمین شما به سرزمین ما آمدند به دنبال تقوا وشناخت دین رفتند.از گذرگاه نفس عبور کنید ، از گناه دوری کنید. شب های عملیات برای این حاجی ها بهانه بود و بس . اینها آمادگی شان را برای رسیدن به سرزمین ما از چندین سال قبل آغازکرده بودند. این روزها نمی دانم چرا هر چقدر جلوتر می روید چرا بیشتر در راه رسیدن به دره و پرتگاه عجله دارید؟خوب نگاه کنید آنقدر مین های گناه بر سر راه خود قرار داده اید که نمی دانم چاشنی این مین هارا با کدام وسیله خنثی خواهید کرد؟چرا فراموش کرده اید ارزش ها را؟من امروز آمدم تا به شما بگویم خوش سیرت ، سیرتش نگران شماست.املاکی ، نگران کردار شماست. چرا خوبی هایتان رنگ باخته؟چرا سرزمین ما را فراموش کرده اید؟سرزمین ما ازمعنویات و نور و صفا سرشار است. در سرزمین ما آبشارهای  ایمان می جوشد ، مگر نمی خواهید مهمان حاجی های سرزمین ما شوید؟مگر دلتان برای قد سترگ سرداران شهیدتان ؛حاج محمود ،حاج حسین وصدای حاج مهدی ودیگرمردان تقوا تنگ نشده؟پس چرا اهالی شالی ؟چرا؟من امروز آمدم به شما بگویم هر صبحگاه و شامگاه 8000 قاصدک همچون من به سراغ شما می آیند، خوب نگاه کنید ، دستان مهرتان را باز کنید. ما هر روز مهمان شماییم و به خاطر شما می آییم. به هوش باشید. صدای  مردان سرزمین ما را خوب گوش کنید آنها به اسم شما را صدا می زنند . برای رستگاری خود به پا خیزید. راه رسیدن به سرزمین ما نزدیک است آنقدر نزدیک که  خدا می داند... حال که سرزمین ما را شناختید عمار، با شمایم خط ارتباطیت را به حاج حسین وصل می کنم چه پیامی داری حاج حسین به گوش است بفرما...!

 

 

 

 

آخرین به روز رسانی در شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 18:13