خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید ابراهیـم شعبانی - لاهیجان
امتیاز کاربر: / 3
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لاهیجان   
چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 11:47

به نام خدا

شهید ابراهیم شعبانی

نام پدر: گداعلی

محل تولد: دِهشال

تاریخ تولد: 45/06/30

تاریخ شهادت: 65/10/27

محل شهادت: شلمچه

وضعیت تأهل: مجرد

تحصیلات: اول دبیرستان

گلزار شهید: لاهیجان

شهریور ماه سال 45 بود. لاهیجان در بستری از سرسبزی و طراوت آرام گرفته بود. خانواده شعبانی بعد از چهار سال نذر ونیاز منتظر به دنیا آمدن اولین فرزندشان بودند. کسی آن روزها نمی توانست آینده کودکی را که حالا ابراهیم نامیده می شد را پیش بینی کند. پدر نانوا بود، ودر مغازه نانوایی کوچکی نان حلال بر سر سفره می آورد.

با به دنیا آمدن بچه های بعدی شرایط سخت اقتصادی آن روزها به خانواده آنها رخ نشان داد و مادر را واداشت تا در شالیزارها و باغات چای مشغول کار شود. اما دل مشغولی های مادر، ذره ای در تربیت کودکان کاستی نیافرید. ابراهیم از 8سالگی نماز خواندن را یاد گرفته بود. مادر با او مثل بزرگترها رفتار میکرد، حتی کفش و لباسهایش مثل پدر بود. اما ابراهیم بخشنده بود. لباسهای نو اَش را می بخشید به دیگرانی که کسی نمی شناختشان. شاگرد اول مدرسه بود و مایه مباهات خانواده.

با پایان دوران راهنمایی عزمش را برای کار کردن جزم کرد. قید مدرسه رفتن را زد. اصرارهای مادر کارگر نیفتاد و ابراهیم در کارگاه نقاشی اتومبیل مشغول شد. آنجا هم بهترین بود درست مثل همیشه. زود کارش را یاد گرفت و مهارت یافت. درآمدش خوب بود. دفترچه حسابش را به نام مادر گرفته بود. می خواست هر چه دارد برای مادر باشد.

باآمدن بهار سال 65 به خدمت سربازی رفت. آن روزها ملت درگیر دفاع همه جانبه ای بود. ابراهیم در هفت ماهی که در جبهه ها بود، از کردستان تا خرمشهر حضور داشت.

با آمدن یلدای سال 65 ، دل مادر گواهی بلندای دل تنگی غریبی را میداد.سهم میوه های ابراهیم راجدا کرد و در انتظار آمدنش ماند.

عملیات کربلای 5 با شتاب پیش میرفت و مناطق بسیاری از دست دشمن غاصب خارج می شد. یگانی که ابراهیم در آن عضویت داشت در منطقه شلمچه مشغول مقاومت بودند. 27 دی ماه بود. از غروب حال و هوای ابراهیم متفاوت بود. این را نادر صالح ، همرزمش می گفت. حال غریبی داشت چیزهایی می دانست که بر سایرین روشن نبود.دقایقی از نیمه شب نگذشته که ترکشی درست پیشانی ابراهیم را نشانه رفت. جسم و روحش با هم به آسمان پرتاب شد. وقتی جسمش به زمین رسید دیگر سر نداشت. این بار ابراهیم قربانی می شد.

پنج روز بعد پیکرش را در لاهیجان تشییع کردند و حالا سالهاست که در گلزارشهدای شهر ، نامش یاد آور غیرت مردانی است که زمین جایشان نبود. یادشان جاودان

آخرین به روز رسانی در پنجشنبه 24 بهمن 1392 ساعت 10:24