نوشته شده توسط گروه بصائر
|
سه شنبه 12 مرداد 1389 ساعت 15:24 |
بسم رب الشهداء والصديقين بارالها ،خدایا به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند .به علی(ع)بگو که شیعیانش قیامت بر پا کردند و به حسین (ع)بگو که خونش در رگ های شیعیان همچنان می جوشد . بگو از آن خون ها سروها می روید و ظالمان آن سرو ها را می برنُد اما باز هم سروها می رویند. خدایا می دانی که چه می کشیم . پنداری که چون شمع ذوب می شویم. ما از مردن نمی هراسیم بلکه به استقبالش می رویم اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر بِبُرَند و اگر بسوزیم که روشنایی می رود. پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم ،تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود. عجب دردی! چه می شد امروز این سعادت الهی نصیب ما می شد تا فردا زنده می شدیم و دوباره شهید شویم . آری. همه ی یاران سوی مرگ رفتند درحالیکه نگران فردا بودند. من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او نخواهم کشید. «گزیده ای از وصیت نامه شهید رضا غلامی خمیران- بندرانزلی» |  |
|