خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهيد يعقوب پرناك
امتیاز کاربر: / 4
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 20:43

 

نام پدر:حسينعلي             شماره شناسنامه: 294               تاريخ تولد: 25/1/1342                  تاريخ شهادت: 2/12/1361          محل شهادت: كرخه نور                 وضعيت تاهل: متاهل داراي يك فرزند پسر

 

شهيد يعقوب پرناك در خانواده اي متدين و در روستاي مردمكده به دنيا آمد . هنگام ورو به دبستان خانواده او به دليل وضعيت تحصيلي فرزندان به شهرستان آستانه مهاجرت كردند. يعقوب صبحها به مدرسه مي رفت و بعدظهرها در باغ و مزرعه به كمك خانواده مي پرداخت. وي از ده سالگي به نماز خواندن و روزه گرفتن روي آورد. با ورود به دوران راهنمايي در تظاهرات و راهپيمايها  عليه رژيم  منفور پهلوي شركت ميكرد او شبانه نفت و مواد مصرفي خانواده هاي نيازمند را به آنها ميرساند. او كه عاشق و شيفته امام بود با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي از ادامه تحصيل دست برداشت و با ورود به بسيج و همكاري با سپاه خود را وقف اسلام نمود اخلاص و وفاداري و شجاعت و دلاوري او  در بسيج باعث شد كه او به عنوان يكي از پيشكسوتان  سپاه  شهر بشمار آيد و پس از مدتي لباس سبز پاسداري را بر تن كرد. همزمان با آغاز جنگ تحميلي او به علت درگيري با منافقين، از ناحيه پا به شدت مجروح شد. وي پس از مدتي ازدواج كرد و در حالي كه هنوز پايش بهبود نيافته بود جهت سركشي بارها و بارها به مناطق جنگي عزيمت نمود و در حاليكه چشمان معصوم كودكي چهار ماهه منتظر دستان نوازشگر و مملو از مهر پدر بود براي آخرين بار راهي ديار عشق و ايثار شد و در جبهه كرخه نور بر اثر اصابت تركش به سينه و سر به درجه رفيع شهادت نائل امد.

وصیت نامه شهید یعقوب پرناک:

بنام الله درود بر خمینی بت شکن پیروز (ابراهیم زمان) ، با عرض سلام به انم و پدر و مادرم و برادران و خواهران چون وصیت نامه چندانی ندارم ، وصی خودم را مینئیسم و سلام بر تو ای حسین (ع) دلم برای تو پرپر میزند خداوند مرا یاری فرماید که جانم را برای انقلاب خودم ، رهبر خودم فدا کنم و ای خدا از تو میخواهم اگر گناهی از من سر زد مرا ببخشی و تو ای خدا بخشنده و مهربان هستی و ای پیامبران از گناهان ما بگذرید ، و ای خدا من یک آرزو داشتم که یکبار هم شده رهبر خودم را از نزدیک ببینم و ای خدا از تو میخواهم مرا به نزد امام حسین (ع) برسانی و یکی از خواهشهای من این است که (پسرم) وقتیکه بزرگ شد مثل خودم یک پاسدار باشد و جای پدرش را بگیرد. فرزند جانم تو مثل عباس قنبری ها باش تو مثل شیرزادها و صفری ها باش و تنها مثل شهیدان باش و چرا اسم خوب نواب را بر رویت گذاشم؟ چون باید مثل نواب صفوی ها باشی و برای جامعه خود پیروزی بدست آوری. و نیز همچنان بر دهان منافقین و امتی و توده ای و ... بزنی و نگذاری که از انقلاب سوء استفاده کنند که ما هم اکنون در نزدیکی پیروز شدن میباشیم و تو ای همسرم از تو میخواهم که فرزندت را برای انقلاب پرورش دهی که جای پدرش را بگیرد و از تو میخواهم زینب وار زندگی کنی و اگر شهید شدم بر جنازه ام هیچوقت گریه و زاری نکنی که آن دنیا از تو راضی نیستم و باید بگوئی و افتخار کنی که شوهرم شهید شده است .و یک فرزند بیشتر نداشت و او را جای ود انتخاب کرد . و تو ای مادر و پدرم  از شما میخواهم بر جنازه ام هنگامیکه به آستانه اشرفیه آوردند گریه نکنید و تو ای پدر و مادرم و خواهرم و برادرم میگویم من به آرزوی خود رسیده ام. مادر جان پدر جان 2 فرزند دیگر دارید و زود آنها را بزرگ کنید و به جبهه بفرستید و نیز آرزوی من است که فریدون و مهدی بزرگ شدند لباس سپاه را بر تن کنند و برای جامعه خودشان خدمت نمایند . همسرم از تو میخواهم که مبلغ 2000 تومان به برادر قصاب بدهکارم بدهی و باید اولین کسی باشی که سر جنازه ام را برداری و نگاه کنی و نباید گریه کنی . شما را به خدا میسپارم  امیدوارم که در زندگی پیروز باشید. (یعقوب پرناک 23/1/1361)

آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 17 فروردين 1390 ساعت 18:47