خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
معرفی شهدای شهرستان لنگرود
شهید عزیز کامور دریاکناری
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط تفحص لنگرود   
يكشنبه 29 اسفند 1389 ساعت 09:11

پرواز تا عشق

شهادت ، مغناطیس قدرتمندی از عشق و عرفان است .

 

نام :عزیز

نام خانوادگی :کاموردریا کناری

تاریخ تولد :1/7/1344

محل تولد :روستای دریا کنار – لنگرود

تاریخ شهادت:2/9/63

محل شهادت :مریوان

شهید عزیز کاموردر مهر ماه سال 1344 در روستای دریا کنار و در یک خانواده زحمتکش و مستضعف چشم به جهان گشود . از کودکی در تمام زمینه ها فعال و با هوش بود . تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را با موفقیت در محل زندگی اش سپری کرد و برای ادامه تحصیل به شهرستان رودسر رفت . وی در ضمن تحصیل به کار کشاورزی نیز می پرداخت . در سال 1362 در رشته ریاضی موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید . در آبان ماه سال 62 در محرومترین نقطه کشور یعنی کردستان وارد پادگان آموزشی شد تا بهتر و بیشتر بتواند به انقلاب و اسلام خدمت کند. از نظر اخلاق برای دوستان ،اهالی محل و خانواده ی خود معلم اخلاق بود . با رویی گشاده و با شرح صدر با دوستان و برادران دینی بر خورد می کرد . متواضع و فروتن بود . وقتی به کودکان و نوجوانان می رسید ،ابتدا خود سلام می نمود . حرف و عمل او یکی بود . فحاشی جاهلان را به خاطر حفظ انقلاب و وحدت تحمل می کرد . در عمل به وعده جدیت خاصی داشت . در مدت 3 ماهی که در پادگان بود،بخاطر دارا بودن هوش و استعداد ،ایمان و تقوی و آشنایی با مسایل اسلام به همراه چند تن دیگر جهت دوره تخصصی در زمینه آموزش عقیدتی سپاه به تهران آمد و در نهضت سواد آموزی به آموزش پرداخت و آموزش غیر حضوری سپاه را بر عهده داشت . ولی از آنجایی که ملاقات پروردگار و پیوستن به صف شهداءآرزوی او بود ،سر انجام در دوم آذر ماه سال 1363 در هنگام ماموریت به منطقه مریوان به ندای پروردگار خود لبیک گفت و شربت شهادت را نوشید .

«پیام شهید»

 لازمترین سفارشهایم به شما این است که هر کجا هستید ،خود را یک آن و یک لحظه فراموش نکنید . انگیزه اصلی رفتنم به جبهه ،فقط برای رضای حق تعالی بود نه چیزی دیگر ،لذا بعضی افراد نادان که می گویند اینها فقط به خاطر دنیا به جبهه می روند ،از دوستانم می خواهم که هنگام دفن ،دستهای مرا باز بگزارند تا افراد مال پرست، دنیا دوست بدانند که من چیزی از امور مادی که همگی فانی هستند با خود به قیامت نبرده ام  

 

آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 08 تیر 1390 ساعت 11:55
 
شهید حسن مرزبان
نوشته شده توسط تفحص لنگرود   
يكشنبه 29 اسفند 1389 ساعت 09:09

 

نام:حسن

نام خانوادگی :مرزبان

تاریخ تولد:4/3/1341

محل تولد :روستای مریدان

تاریخ شهادت :1/7/1361

محل شهادت :کوشک

 

شهید حسن مرزبان به سال 1341 در روستای مریدان شهرستان لنگرود چشم به جهان گشود . وقتی به سن 6 سالگی رسید روانه مدرسه شد . تا کلاس دوم ابتدایی را گذرانید ولی به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده نتوانست ادامه تحصیل دهد و لذا برای کمک خانواده به کار کشاورزی مشغول گردید . در سن 11 سالگی پدر را از دست داد و تحت کفالت برادر بزرگتر و مادر رشد نمود . در تمام این مدت به خصوص پس از اعزام برادرش به خدمت مقدس سربازی و ازدواج مجدد مادرش ،تامین کننده مالی و کمک خوبی برای خانواده ،برادران و خواهران خود بود. اخلاقش چه در خانه و چه در بیرون بسیار عالی و خوب بود. نسبت به همه با محبت و علاقه رفتار می نمود و مردم نیز علاقه خاصی به او داشتند . زمانیکه برای خدمت سربازی می رفت از بابت خانواده و تامین معاش آنها بسیار ناراحت بود. پس از طی دوره ی آموزشی به جبهه هویزه اعزام گردید . در زمان جنگ با مشاهده ی تجاوزات دشمن به شهرهای جنوب ،تصمیم او بر جنگیدن راسخ گردید. و سر انجام در تاریخ 1/7/61پس از مجروح شدن توسط ترکشهای خمپاره به فیض شهادت نائل آمد .

 

 

وصیت نامه :

شهادت می دهم که این انقلاب اسلامی بر حق و نائب الامام خمینی جانشین و نائب حضرت مهدی می باشد و این نبرد ما جنگ حق با باطل می باشد . ما حتما پیروزیم و این راهی است که من آنرا با چشم دل انتخاب نموده و حاضرم خون ناقابل خود را در این راه بدهم .  

 

آخرین به روز رسانی در دوشنبه 04 مهر 1390 ساعت 10:50
 
شهید هنر مند ابوالقاسم اخوان
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط تفحص لنگرود   
يكشنبه 29 اسفند 1389 ساعت 09:07

شهید هنر مند ابوالقاسم اخوان

 

تاریخ تولد :1335

محل تولد :شهرستان لنگرود

تاریخ شهادت :1360- کهریزک تهران

(سقوط هواپیمای C 130 ارتش جمهوری اسلامی )

میزان تحصیلات :کارشناسی تاریخ

شغل :خبر نگار صدا و سیمای مرکز زاهدان

 

شهید ابولقاسم اخوان به دلیل علاقه وافر به حرفه ی خبر نگاری در مهر ماه سال 1360 در دانشگاه سیستان و بلو چستان در رشته تاریخ مشغول به تحصیل گردید. بعد از قضیه انقلاب فرهنگی دانشگاهها، وی علیرغم اینکه مسئولیت واحد اطلاعات و اخبار واحد مرکز خبر زاهدان را بر عهده داشت، جهت به تصویر کشیدن عملیات شکست حصر آبادان داوطلبانه عازم جبهه های جنگ شد. وی پس از به تصویر کشیدن صحنه های این عملیات، جهت رساندن این تصاویر به مرکز صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران همراه سرداران رشیدی چون شهیدان فکوری – کلا هدوز،فلاحی و جهان آرا راهی تهران شد. وی در بازگشت به تهران درحادثه سقوط (انفجار)هواپیمایی C 130  ارتش جمهوری اسلامی ایران، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و خون نگار جاوید تاریخ گردید.

 

فرازهایی از وصیت نامه شهید:

وصیت نامه شهید که با صدای خودش در آخرین لحظات عمرش ضبط شده است:

«من عاشق امامم- به انقلاب عشق می ورزم و تا یک قطره خون در رگهایم جاری است ،دست از اسلام ،انقلاب و امام بر نمی دارم .»

 

«جملاتی از برادر شهید »

برادر شهیدم ابولقاسم اخوان فردی از خود گذشته بود. هنوز شعار های ضد استبدادی و استعماری وی علیه حکومت طاغوت در سخت ترین شرایط انقلاب اسلامی در کوچه و خیابانهای شهر لنگرود طنین انداز است که در پیشاپیش جوانان سلحشور لنگرودی فریاد می زد.

همرزمان برادر شهیدم حماسه ی جاوید ی را که در مصاحبه خود با رئیس جمهور وقت (بنی صدر)بجا گذاشته هرگز از یاد نبرده اند. بخاطر دفاع جانانه از رهبران ارزشی نظام اسلامی، خشم بنی صدر را بر انگیخت، تا جایی که بنی صدر خشمگینانه به برادرم می گوید: ((تو چرا با من جدل می کنی؟ بامن دعوا داری؟))

 

روحش شاد و راهش پر رهرو با د.

 

آخرین به روز رسانی در دوشنبه 28 شهریور 1390 ساعت 07:59
 
شهید سید محمد علی عابدینی گیلانی
امتیاز کاربر: / 2
بدخوب 
نوشته شده توسط تفحص لنگرود   
يكشنبه 29 اسفند 1389 ساعت 08:54

شهید سید محمد علی عابدینی گیلانی

 

هیچ قطره ای در پیشگاه خداوند متعال محبوبتر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود نیست.    ((پیامبر اعظم (ص))

 

تاریخ تولد :1316

محل تولد : لنگرود

تاریخ شهادت :9/5/1364

محل شهادت : فکه -  چزّابه

درجه :سر تیپ

 

شهید بزرگوار سید محمد علی عابدینی گیلانی  (معروف به آقا کوچک) در سال 1316 در یک خانواده روحانی در شهرستان لنگرود پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش مرحوم سید جواد عابدینی گیلانی (معروف به آقا بزرگ )از روحانیون بنام آن دیار بود. پس از آنکه فرزندش دوره تحصیلات ابتدائی را در لنگرود به پایان رسانید به شهر قم مهاجرت کرد تا بتواند در مدرسه فیضیه از محضر مبارک امام خمینی (ره)کسب علم نماید. شهید عابدینی دوره متوسطه را با احراز رتبه اول در قم به پایان رسانید و از آنجائیکه به فعالیتهای رزمی و نظامی علاقه داشت در سال 1338 وارد دانشکده علوم نظامی ارتش گردید و پس از طی دوره مقدماتی پیاده در سال 1341 در یگانهای مختلف نیروی زمینی ارتش مشغول خدمت گردید. علاقمندی او به ورزش باعث شد تا در رشته های دو میدانی ،پرش و... مدالها و کاپ های زیادی را بدست آورد. به دلیل موفقیتها ی او در رشته های ورزشی سر پرستی امور تربیت بدنی لشکر 16 زرهی قزوین به وی سپرده شد و در همین زمان به سنت دیر پای محمدی گردن نهاد  و تشکیل خانواده داد. ثمره ی بستان زندگی اش چهار گل (یک پسر و سه دختر)است که هر کدامشان دارای تحصیلات عالیه و مایه مباهات این مرز و بوم می باشند. اخلاق اسلامی و پسندیده ی شهید باعث شده بود هم در بین همکاران و خانواده اش و هم در بین مردم زادگاهش (روستای پیر پشته )از محبوبیت ویژه ای بر خوردار باشد. شهید بزرگوار همیشه سعی می کرد مخفیانه به دیگران کمک نماید. دوست نداشت نام او بر سر زبانها باشد. او مصداق سخنان مولی الموحدین حضرت علی (ع)بود که می فرماید: «برترین زهد، پنهان داشتن زهد است. »

او ارادت خاصی به اهل بیت (ع) خاصه بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) داشت و همیشه به اهل خانه و بستگان توصیه به الگو پذیری از بی بی دو عالم می نمود. با شروع جنگ تحمیلی او به همراه سایر برادران نظامی لشکر 16 زرهی قزوین به منطقه جنوب کشور رهسپار گردید و در طول 5 سال خدمت عاشقانه در جبهه های مختلف به عنوان افسر عملیات لشکر در سرکوب دشمنان متجاوز بعثی نقش ارزنده و بسزایی داشت. سر انجام در تاریخ 9/5/1364 در منطقه عملیاتی فکه، چزّابه بر اثر حملات هوایی دشمن متجاوز به آرزوی دیرینه اش می رسد و به فیض شهادت نایل می گردد. مزار شریفش اینک در روستای پیر پشته لنگرود زیارتگاه عاشقانی است که برای رفع مشکل به او متوسل می شوند .

 

خاطره از زبان خواهر شهید:

«ارتباط برادرم با خالقش بسیار ستودنی بود حتی در دورانی که ایشان به عنوان یک افسر در حکومت فاسد شاهنشاهی مشغول خدمت بود. مدتی را در قزوین مهمانش بودم، ایام ماه مبارک رمضان بود، چند روزی متوجه شدم که نزدیک افطار مقادیر زیادی غذا و خوراک را در ماشین می گذارد و می رود، یک روز علتش را پرسید! او پس از اینکه از من قول گرفت تا در این مورد با کسی صحبت نکنم چنین بیان کرد: «در پادگان تعدادی از سربازها روزه اند و وقت افطار و سحر غذای کافی نمی توانند تهیه کنند، برای آنها می برم. »

«ادامه دهنده راهش باشیم»

 

آخرین به روز رسانی در دوشنبه 28 شهریور 1390 ساعت 08:26
 
شهید ناصر ال ابراهیم
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط تفحص لنگرود   
يكشنبه 29 اسفند 1389 ساعت 08:53

 

شهید ناصر آل ابراهیم

تاریخ تولد: 1347

محل تولد : لنگرود

تاریخ شهادت : 26 / 10 / 1365

محل شهادت : شلمچه

شهید ناصر آل ابراهیم در سال 1347 در شهرستان لنگرود پا بعرصه وجود گذاشت. پس از پشت سر نهادن تحصیلات ابتدائی، راهنمائی و دبیرستان وارد مرکز تربیت معلم شهید دستغیب رودسر گردید و در رشته آموزش ابتدائی مشغول به تحصیل شد. خصلتهای پسندیده ای همچون ملاطفت، ادب و اخلاص در درونش موج می زد. شهید علاوه بر مطالعه ی کتابهای درسی علاقه ی زیادی به مطالعه ی کتب غیر درسی از جمله کتابهای شهید مطهری و شهید دستغیب داشت . در کنار کسب علم، ورزش را هرگز ترک نمی کرد. او عاشق ولایت فقیه و شیفته امام خمینی بود. پر کار بودنش در محیط منزل و سبقت گرفتن در کارهای خیر و خدا پسندانه، آثار سلوک بسوی معبود را در چهره اش روز به روز نمایان تر می ساخت و حب دنیا را در نظرش پست و ناچیز می شمرد. زمانیکه دشمن بعثی عراق جنگ را به کشور ما تحمیل کرد او از پا ننشست و عازم جبهه های جنگ گردید و سرانجام در 26 دی ماه سال 1365 در محل شلمچه به فوض عظیم شهادت نائل آمد.

 

((خاطره از زبان مادر شهید))          

هیچ شک و تردیدی برای رفتن به جبهه ندارم با کسب اجازه از خانواده برای اعزام به منطقه مهیا شد. روز اعزام من در کنار ایشان  بودم و چندین بار قامتش را سراپا نگریستم و احساس می کردم از هیجان اعزام، نیروی درونی و جسمانی اش چند برابر شده است. چون با چالاکی، ساک خود و سایر همرزمانش را داخل ماشین می گذاشت. وقتی سوار اتوبوس شد،رو به رضا کردم و گفتم :ماشین را نگه دار! چندین بار این جمله را تکرار کردم. رضا فکر کرد شاید از رفتن او به جبهه منصرف شده ام. بلا فاصله پایین آمد و گفت: مادر چه شده؟ چرا چنین می گویید؟ مگر خودتان برای رفتنم رضایت نداده بودید؟ از اینکه رضا منظور مرا اینگونه تعبیر کرده بود، جا خوردم و جواب دادم  خیر پسرم! من، نه از جبهه رفتن برادر بزرگترت ممانعت کرده ام و نه مخالف رفتن شما هستم . به رضای الهی راضی هستم و تو را به خدا می سپارم. هیچ شک و تردید برای رفتن به جبهه نداشته باشید. منظورم از این گفته، آن بود که از بدو اعزام در شما نیرو و قدرت مضاعفی دیدم که بسیار مرا شگفت زده کرده است! به همین جهت به شوخی گفتم که ماشین را نگه دار! پس از آگاه شدن از نیتم لبخندی زد و گفت: مادر عزیز، این شوخی شما را هرگز فراموش نمی کنم ولی بدان  نیرویی را که در من دیدی، در تمام همرزمان و رزمندگان وجود دارد و بر گرفته از ایمان و عشق به خدا و ادای فریضه است!

 

«فرازی از وصیت نامه شهید »

آری امروز  امنیت و آسایش و عزت دین مان نیازمند مجاهدتها و ایثارهایی است که باید در جبهه ها از خود نشان داد و جوانان انقلابی باید با بصیرت و هوشمندانه در مسیر دین خدا گام بردارند!

 

آخرین به روز رسانی در دوشنبه 28 شهریور 1390 ساعت 08:50
 
<< ابتدا < قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 بعدی > انتها >>

صفحه 8 از 11