خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهيد عليرضا خادمي
امتیاز کاربر: / 3
بدخوب 
پنجشنبه 02 تیر 1390 ساعت 09:56

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

 

علیرضا خادمی فرزند محمد در تاریخ نهم فروردین ماه سال 1344 در خانواده ای مذهبی و کشاورز در روستای دهکا بندر کیاشهر به دنیا آمد.

تحصیلات خود را در زادگاهش تا چهارم ابتدایی ادامه داد ، و پس از آن به دلیل اینکه خانواده از نظر معیشتی ضعیف بود و او نیز که فرزند بزرگ خانواده بود با توجه به احساس مسوولیت نسبت به خانواده ، ترک تحصیل نمود و در معاش خانواده سهیم و روزها به کار بنایی مشغول شد.

علیرضا انسانی بسیار خوش اخلاق بود که هیچگاه لبخند از گوشه لبانش کنار نمی رفت و به شوخ طبعی معروف بود و در هر جمعی قرار می گرفت شادی را به آن هدیه می داد ، همیشه با همه مهربان بود و رضایت والدینش را مد نظر داشت .در مراسم مذهبی حضور فعال داشت و همچنین به ورزش نیز اهمیت می داد.

سال 58 در بسیج ثبت نام و بیشتر وقت خود را صرف فعالیت در  پایگاه نمود و از همانجا بود که تحولی بزرگ در روحیه او به وجود آمد .

در بهمن ماه سال 60 با اجازه پدر و مادرش به سربازی رفت و دوره آموزشی را در شهر منجیل گذرانید. و پس از آن با انتخاب خودش راهی منطقه کردستان و شهر سقز شد.

در شب ششم خردادماه سال 1361 درگیری سختی بین نیروهای بسیجی و ضد انقلاب صورت می گیرد و در این بین علیرضا به همراهمسنگرانش مقاومت خوبی از خود نشان دادند . علیرضا خادمی دهکا تا آخرین فشنگی که داشت به طرف دشمن شلیک کرد و در نهایت به اسارت ضدانقلاب درآمد و این دشمنان دین و اسلام و وحشیان از خدا بی خبر به طرز فجیعی او را به شهادت رساندند به طوری که قابل شناسایی نبود .

چشم های شهید را کنده و بدن مبارکش را مثله کردند و این همان عهدی است که خوبان امت رسول الله با خدای خویش بسته اند که تا نفس در سینه دارند نمی گذارند دین خدا مورد هجوم دشمن قرار گیرد .

پیکر پاک شهید علیرضا خادمی دهکا در جوار حرم مطهر آقا سید حسن(ع) و شهدای دیگر دهکا بندرکیاشهر به خاک سپرده شد.

یادش گرامی و راهش پررهرو باد

وصیتنامه شهید

تا خون در رگ هایم جاری است از اسلام و امام پاسداری می کنم و با کفار کومله و دموکرات می جنگم ، کارمان دفاع کردن در مقابل دشمنان نیست ، بلکه دفع از حریم انقلاب و خون های هزاران شهید است ... من برای کسب مقام نرفته ام بلکه به فرمان امام رفته ام تا با کفار بجنگم و آنقدر می جنگم که جسد تکه تکه مرا به دهکا بیاورند . هرچند شهادت نصیب هرکس نمی شود  ، من راهم را انتخاب کرده ام و راه من راه اسلام و قرآن است و به قول امام " مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد" به راستی باطل رفتنی است و چه بکشیم و چه کشته شویم هردو حال پیروز هستیم.،عروسی من شهادت است و من شهادت را در راه خدا بهتر از پوشیدن لباس دامادی می دانم و لباس دامادی من یک کفن است ، شعر من لااله الاالله است ، رهبر من خمینی روح خداست.

 

 

آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 11 آبان 1390 ساعت 14:17