خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهيد سيدمحمد زرگري
امتیاز کاربر: / 0
بدخوب 
پنجشنبه 02 تیر 1390 ساعت 10:31

بسم رب الشهداء و الصدیقین



     

 


 

 

 

نوزدهم اردیبهشت ماه سال 1343  مقارن با عاشورای حسینی ، در بندرکیاشهر فرزندی از تبار فاطمیون و سربازی از خیل یاران آخرالزمانی سید الشهداء پا به عرصه هستی نهاد که پدر بزرگوارش سیدعلی اصغر او را سیدمحمد نام گذاشت.

سید محمد دوران تحصیل را تا مقطع دیپلم در بندرکیاشهر گذراند و سپس با قبولی در دانشگاه افسری برای ادامه تحصیل به تهران رفت.

او از همان کودکی اخلاقی بسیار نیکو داشت ؛ با خدا بود و بسیار مهربان ، بی نهایت به والدینش احترام می گذاشت آنگونه که به شهادت مادرش در مقابل آنها هرگز نه پایش را دراز کرد و نه هرگز صدایش را بلند. سید محمد همچنین با خواهران و برادرانش بسیار مهربان بود و  آنها نیز او را بسیار دوست می داشتند و به نوعی سید محمد سرمشق آنها در اخلاق و رفتار بود . همواره خواهرانش را به حفظ حجاب سفارش می کرد .

پس از پایان دوره افسری در دانشگاه افسری تهران سید محمد سردوشی اش را به عنوان ستوان یکم ارتش  از آیت الله خامنه ای که آن زمان رییس جمهور  بودند ، دریافت کرد . آیت الله خامنه ای هنگام گذاشتن سردوشی به محمد گفتند :"ما به جوانانی چون شما در جبهه نیاز داریم."

سید محمد بسیار دوست داشت که به جبهه برود ، او که به گواه مادرش عاشق شهادت بود ، راهش را نیز آگاهانه انتخاب کرده بود و در آن تردیدی نداشت.

در دوره ای که در منطقه حضور داشت بخشی از حقوقش را به سربازان بی بضاعت می داد ، به دوستان و آشنایان قرض می داد و یا برای خانواده اش هدیه می خرید.

یکبار سید محمد از ناحیه  دست مجروح شد اما به خانواده اش چیزی نگفت ؛ مرخصی که آمده بود به طور اتفاقی بر اثر ضربه ای که خواهرش هنگام بازی و شوخی به دست مجروح او وارد می کند صدای ناله سید محمد بلند می شود و مادر بزرگوارش متوجه ماجرا شده و با اصرا از او می خواهد که جای زخم را نشانش دهد.

از مادر اصرار و از سید محمد انکار و در پاسخ به اصرار مادر با حالی دگرگون می گوید : مادر ، اگر شما زخم مرا ببینی ناراحت می شوی و بیقراری می کنی ؛ حضرت زینب(س) 6 عزیز خود را در صحرای کربلا تقدیم اسلام کرد ، شما می خواهی زخم کوچک مرا ببینی و نزد حضرت فاطمه زهرا (س) مرا روسیاه کنی؟

سید محمد برای آخرین بار که به جبهه می رفت حال بسیار خوبی داشت ، سرحال و شاد بود با همه خداحافظی کرد و به گواه شاهدان آن روز ، حس غریبی که در دل همه بود و آن نگاه غریب تر سید محمد هنگام وداع همگی خبر از دیدار آخر می داد .

سرانجام سید محمد زرگری در تاریخ بیستم تیرماه سال 1365 در پاسگاه فیل آبادان بر اثر  اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نایل آمد و بر صدق وعده های خداوند گواهی داد.

یادش گرامی و راهش پررهرو باد

    

آخرین به روز رسانی در سه شنبه 04 مرداد 1390 ساعت 09:28