نوشته شده توسط تفحص لنگرود
|
چهارشنبه 30 شهریور 1390 ساعت 08:08 |
هوالقادر نام:حمیدخانوادگی :ترابی پلت کلهتاریخ تولد :18/12/1343محل تولد :لنگرود – روستای پلت کلهتاریخ شهادت:4/1/61محل شهادت :رقابیه «خاطراتی از زبان کبری ترابی خواهر شهید»1 - قانع بودن تنها به یک دست لباسبه صرفه جویی خیلی اهمیت می داد و قانع بود. در زمان جنگ فقط یک پیراهن داشت و ظهرها موقعی که آفتاب به شدت می تابید و از بسیج به منزل می آمد همان پیراهن را می شست ،خشک می کرد و می پوشید . پدرش یک دست کت و شلوار برای او دوخته بود اما حتی یکبار هم از آن استفاده نکرد. می گفت:زمان جنگ وقت پوشیدن کت و شلوار نیست ما باید همیشه کت و شلوار بسیجی به تن داشته باشیم. 2 - درمقابل کتکهای منافقان کوتاه نیامدندر مبارزه با منافقین خیلی فعال بود . حتی یکبار او را اینقدر کتک زدند که وقتی به منزل آمد نمی توانست به دیوار تکیه دهد. هر چه قدر از او سوال کردیم که چه شده ؟چیزی نگفت .یکبار دیگر هم منافقین بسیار او را کتک زدند و سپس در زباله دانی شهر انداختند اما او کوتاه نیامد.وی بسیاری از منافقین را دستگیر و به بسیج تحویل می داد . عقیده داشت که منافقین باید از صحنه ی روزگار محو و نابود شوند. 3 - اهمیت دادن به نماز جماعتبرادرم موذن بود و به نماز اهمیت زیادی می داد . روزهای بارانی پاییزوبرف زمستان با پای مجروح در حالیکه فاصله ی خانه تا مسجد شهداءزیاد بود خود را به مسجد می رساند ،اذان می گفت و نمازش را به جماعت اقامه می نمود. 4 - توجه به خانواده ی رزمندگاندر زمان جنگ نفت خیلی کمیاب بود. وقتی حمید مجروح شد و از بیمارستان به منزل منتقل گردید،دوستان و بستگان بسیاری به دیدن او می آمدند. ما به اندازه ای نفت داشتیم که تنها می توانستیم یک اتاق را گرم نگه داریم . یک روز برادران بسیجی به دیدن او آمدند و گفتند:حمید ما به شما نفت می دهیم تا بتوانید اتاق دیگر را گرم کنید و از مهمانها در اتاق دیگر پذیرایی کنید . حمید پیشنهاد آنها را قبول نکرد و گفت :نفت را برای خانواده ی رزمندگانی ببرید که شوهرانشان در جبهه هستند و کسی را ندارند. ادامه دهنده راهشان باشیم
|
آخرین به روز رسانی در چهارشنبه 30 شهریور 1390 ساعت 08:40 |