خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید محمد رضا باروتکار شهرستان لنگرود
امتیاز کاربر: / 3
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص لنگرود   
شنبه 05 بهمن 1392 ساعت 18:12

 

alt 

 مختصری از زندگینامه  شهید باروتکار

و براستی چه راهی کوتاهتر از آن که برای احیای ارزشهای والای انسان شهادت برگزیده شود و محمد رضا باروتکار این سرباز راستین امام زمان(عج) چه زیبا این را برگزید و شتابان بدیدار معبود شتافت . آری زندگی سراسر تحرک محمدرضا از سا ل 1340 در یک خانواده مذهبی و تنگدست در شهر رشد و نمو کرده بود عاشقانه به مردم مستضعف و مردم جامعه عشق می ورزید و در راه خدمت به آنان سر از پای نمی شناخت . هنگام تحصیل به علت محرومیت هایی که در طول عمر کوتاه خود داشت ناگزیر به کارگری می پرداخت.آن هم نه کاری پر سود که دردهای زندگیش را درمان کند . بلکه تلاشی که  در پایان روز برای او لباسی بود چرکین و صورتی  دردمند و دستانی مجروح و پینه بسته . چرا که او آخر فرزند رنج و فقر بود آری محمد رضا با حرکت تند و سریع زمان تکامل یافت تا انجام  نوری پر فروغ از افق تیره آسمان ایران درخشیدن گرفت و ابر مردی پیامبر گونه صفحه روشنی بر صفحات تاریک وسیاه تاریخ گشود انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید . محمد رضا انسانی متفاوت شده بود آخر تابش خورشید انقلاب شعله های خاموش ناشدنی در خانه جانش افروخته بود و این شعله او را سریعتر به پیش می راند. درست زمانی را که انقلاب در اوج خود بود برادر باروتکار در تمامی تظاهرات و راهپیمایی ها بطور فعال حضور چشمگیر داشت . بعد از پیروزی انقلاب وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لنگرود گردید و مدت 10 در این ارگان مشغول پاسداری از حریم مقدس اسلام گشت هر جا و در هر زمانی که موقعیت را مناسب می دید شروع به ترویج فرهنگ اصیل اسلام می نمود . جوانان محل را در مسجد جمع می کرد مشکلات آنان را رسیدگی می کرد و آنان را به راه راست، راه حق و عدالت رهنمون می ساخت. محمدرضا کسی بود که تمامی افراد محل به او عشق می ورزیدند . مخصوصا خانواده های تنگدست چرا که آخر او به مستضعفین و زحمتکشان ایران اسلامی علاقه خاصی داشت . زمانی او به دوستان می گفت اگر جنگ نبود اگر غم نبود اگر درد نبود ، اگر رنج نبود اگر... ، آیا زندگی معنی داشت . با بودن اینهاست که انسان در آزمایش قرار می گیرد . پس از شروع جنگ تحمیلی او روانه خدمت مقدس سربازی گشت و در جبهه ها یکی از غرور آفرینان لشگر اسلام بود . در یکی از نامه هاش خطاب به پدرش گفت: یک روزی خدا مرا به تو داد و یک روزی هم مرا از دستت خواهد گرفت مواظب باش که در این امتحان پیروز شوی . خطاب به مادرش گفت: مادرم شما باید افتخار کنید که چنین فرزندانی مانند: تقی و فرزند حقیری همچون من ، که آنها با نظر لطف خدا از راه بدر نشدند مانند بعضی ها دنبال فساد نرفتند و در جبهه ها مشغول خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی مانند دیگر فرزندان این ملت هستند و این باید باعث سرافرازی شما باشد.

خطاب به خواهر کوچکش : من و برادرم که خیلی همدیگر را دوست داریم با دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی تا آخرین نفس می جنگیم ، خواهرم من ودیگر همسنگرانم از شما و همه همشاگردانت انتظار داریم درسها را خوب بخوانید . خطاب به دوستانش گفت : ما همه در آزمایشیم و به اندازه استعدادها و توانایی خویش مسئولیم. مسئول زیرا (لا یکلف الله نفسا الا وسعا) خدا بر احدی تکلیف نمی کند مگر به اندازه توانایی آن ؛ امید دارم و از خدا خواهانم که مرا در راهی که خود خواهد ، هدایت کند. مدت خدمت سربازی اش به سر رسید برگ پایان خدمت او آماده بود ولی به فرمانده اش گفت : تا زمانی که جنگ است من در جبهه خواهم ماند . مدتی بعد به مرخصی آمد و در 20 بهمن 1360 با خواهر شهربانو خرسند دریاکناری عروسی کرد و نوعروس را تحویل پدر و مادر نمود . قبل از عقد با لباس محقر وارد وادی شد و با شهیدان اسلام عقد و پیمان بست که راهشان را ادامه خواهد داد پس از مراسم عقد به جبهه رفت و آنچنان دلاور و شجاع بود که زبان زد تمامی سربازان قرار گرفته بود ، او یکی از پر فروغ ترین ستاره تیپ 2 زرهی دزفول بود. در دایره سیاسی ایدئولوژیک پادگان فعالیت گسترده داشت.

تمام نمازهای جماعت به امامت او اقامه می گردید . او عارف بود. او مرد خدا بود، او مقلد و عاشق روح الله بود، او بعد از خدا  حامی محرومان بود. معلم جوانان بود او یک انسان کامل و اسوه بود، در تمام ابعاد پدرش می گفت محمد رضا پسرم نبود او معلم من بود، او سرپرست من بود. من خوشحالم که چنین فرزندی داشتم و به مهمانی خدایش فرستادم او همیشه در آتش عشق به شهادت می سوخت . آری عشق به شهادت و پیوستن به ملکوت اعلی و به لقا الله رفتن او را ازحجله عروسی  به عرصه جهاد و بستر شهادت می کشاند ، آخر او تازه داماد بود. ای برادر شهید و آگاه زمان خدا بیامرزدت که اینها و همه این زرق و برق ها نیات پاک تو را به بند نکشید و از هدف راستینت باز نداشت ، در آخرین مرحله از مأموریت به همراه دیگر برادران سرباز و یاورانش عازم جبهه حق علیه باطل شد . و به کربلای خونین شهر می رود و پس از مدتها که از رشادت او در مبارزه با ظلم می گذشت در روز 25/2/1361 او که در جبهه مقدم و در نزدیکی دشمن قرار داشت بر اثر اصابت ترکش همانند پروانه ای که عاشقانه بسوی آتش شمع کشیده می شود و به معشوق می رسد او نیز به معشوق جاویدانش رسید و با برحجله آذین بسته بهشت نهاد و بسان هزاران شهید دیگر در کربلای ایران اسلامی خاطره شهدای صدر اسلام را زنده کرد و تاریخ رادگر بار تجسم عینی بخشید.

                                                           راهش مستدام باد و یادش گرامی

 

آخرین به روز رسانی در شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 09:58