خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید نادر حسن دخت
امتیاز کاربر: / 5
بدخوب 
نوشته شده توسط زمزمه عشق   
چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 14:02

  نام پدر: رجبعلی        تاریخ تولد:   1336/4/9         تاریخ شهادت:  1367/12/6        محل شهادت:  سید صادق حلبچه- والفجر 10       وضعیت تاهل:متاهل-3 پسر

 

شهید نادر حسن دخت در خانواده ای مستضعف وبسیار پر جمعیت در محله کورکاء شهرستان آستانه اشرفیه چشم به جهان هستی گشود. وی ششمین فرزند خانواده بود ، تحصیلات ابتدائی و راهنمایی را با موفقیت در آستانه بپایان رسانید با ورود به مدرسه نماز خواندن وروزه گرفتن را  آغاز کرد و ضمن تاکید بر آن ،اعمال مستحبی را هم  نیز انجام میدد در اوقات فراغت خود کار را  عار نمیدانست، از کارهای مردانه گرفته تا کارهای زنانه همه را به نحو احسن ومطلوب انجام میداد ودر فصول غیر کشاورزی نیز در تیلرسازی کار می کرد تا با درامد وپول آن ضمن تأمین امکانات تحصیلی خود به خانواده نیز کمک کند .او به مطالعه کتابهای غیر درسی بخصوص کتابهای مذهبی علاقه بسیاری داشت . در برگزاری مراسم عزاذاری  نقش بسزایی  داشت. و از یتیمان بسیار دلنوازی می نمود، در روزهای پر شور انقلاب در تظاهرات وراهپیمایی بر علیه رژیم منفور پهلوی شرکت فعال وگسترده ی مینمود ، د رسال آخر راهنمایی با شرکت در امتحان ورودی دردانشسرای مقدماتی تربیت معلم لاهیجان پذیرفته شد وبه تحصیل  در آن زشته پرداخت درهمین حین نیز ازدواج نمود که سه پسر از وی به یادگار مانده است ، بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی وتشکیل بسیج بلافاصله به عضویت بسیج شهر در امد وبه فعالیت  پرداخت ، گستردگی فعالیتهای او گاهی به خانه نیزکشیده می شد. وی به ورزشهای فوتبال و دوچرخه سواری علاقه  بسیار داشت، او در یکی از مدارس ابتدایی بندر کیاشهر تدریس می نمود با اینهمه مشغله کاری به خانواده همیشه سرکشی می نمود واز یاد آنها غافل نمی شد ،در تهیه جهیزیه برای خواهران خود نقشی بسزا داشت با مشکلات فراوان در آن  برهه از زمان توانست برای خواهر خود خانه ای بنا کند، دل بیقرار او آرام نداشت چرا که چند سالی از جنگ گذشته بود ولی  او نتوانسته بود در صحنه جنگ حضور یابد. تا اینکه توانست بعد مدتها  دوران آموزشی را در منجیل طی نماید و  راهی مناطق جنگی شود. و سپس پس از نبرد در میدان جنگ  در عملیات والفجر10 درمنطقه سید صادق حلبچه  مفقودالاثر گشت .و پیکر پاکش بعد از هفت سال به زادگاهش تشییع شد.  

 

وصیت نامه پاسدار اسلام معلم حزب ا... شهید نادر حسن دخت:

 

به حساس ترین نقطه اوج مبارزه رسیده اند، احتیاج به یاورانی پاک و مخلص همچون جان برکفان بسیجیدر این زمان عده ای از یاوران امام زمان (عج) به رهبری اسوه نستوه خود قیام نموده اند، واکنون که دارد . این حقیر کوله بارم را جمع کرده و به سوی دانشگاه معنویت گام برداشته ام واز کربلای ایران پیامی دارم وآن اینکه بدانید وقتی که راهمان را انتخاب کردیم هر چیزی که به سویمان می آید جزرضای خدا نیست دوست دارم در راه جانان با پیکری خون آلود جان دهم تا درپیش سرورم حضرت ابا عبدالله الحسین(ع )سرافکنده نباشم برادران وخواهران همیشه به فکر اسلام باشید، به فکر یاری دین خدا، گوش به فرمان قران و رسول خدا،گوش به فرمان امام امت این رهبر دلسوز و الهی مسلمین باشید وا و را یاری نمائید ومواظب باشید کفران نعمت نکنید ، که این انقلاب یک نعمت بزرگ الهی است ، وما دین زیادی به انقلاب داریم ، امیدوارم که بعد از من فرزندانم نیز خدمت به اسلام کنند، اما نه  مثل من بلکه همانند فرزندان مسلم همه چیز را برای رسیدن به هدف ونزدیک شدن به خدا ی بزرگ بگذارند، تا بتوانیم بار دیگر به دشمنان اسلام بفهمانیم که اسلام دینی است خدایی وجهانی وشکست ناپذیر ، زیرا که قدرت وتوان همه دردست خداست واوست قادر وتوانا هر وقت که بخواهد آتشی را شعله ور میکند و گداخته ای را خاکستر ، پس دشمنان ما کوردلان شرق و غرب بدانند، که در دین ما شکست معنی ندارد ودر همه حال پیروزیست وشروع به زندگی نو وجاوید . امیدوارم که مادر فرزندان من نیز این را خوب درک کند ومرا ببخشد که موجب نگرانی شده ام و از او میخواهم که در تربیت فرزندانم کوشا باشد، و طوری که شایسته انقلاب واسلام باشد، در خاتمه از مادرم تشکر میکنم که مرا پرورانده ، تا جان را جهان آفرین تسلیم نمایم. اما پدرم، امید است که مرا ببخشی زیرا میدانم که چه رنجها کشیده  وچه کارها که نکردی همه اینها فقط بخاطر اینکه بتوانیم بهتر زندگی کنیم وهمیشه میگفتی، خدا یار ماست ، آری چه خوب میگفتی من این را در عملیات ها دیده ام به هر حال از شما پدر دست پینه زده میخواهم که مرا ببخشی به رضای خدای خود واز تو میخواهم که قدر مادر گرامی مرا نگهداری زیرا من ندیده ام همچنین زنی که آنچنان ناتوان اما پرکار آن هم بخطر فرزندان خود، همسرم بعد از من خدای بزرگ یار ونگهدارت باشد و تو مددکار فرزندانم  اما نمی گویم که بخاطر من بمانی بلکه کاری کن که رضای خدا در آن باشد، زیرا آنچه رضای خدا باشد آن هدف راه وکار من است آنچه دارم از آن فرزندانم است همراه با مادرشان تا زمانی که مادر با فرزندان است، واما از خدای بزرگ میخواهم که در تمام کارها با فرزندانم مدارا کند وبه آنها نور وقوت دهد تا اینکه بتوانند خوب بخوانند ودرک کنند،آنچه را که خود او میپسندد ورضای او در آن است ، از دوستان میخواهم  به راه ما فرزندان انقلاب را بپیوندند وبا ما همگام جهت احیاء دین خدا باشند، حتی در میادین ورزش، ورزش  را تنها سرگرمی  نشمارند، بلکه آن را جزء اصول بدن سازی وآمادگی جسمی و روحی و اتحاد بین خود بدانند، و یادی نیز هنگام کار در زمین ورزش ،از ما کنند امید است که خدای بزرگ مرا بعنوان بنده کوچکی قبول کرده وبپذیرد وسالار شهیدان نیز مرا جزء یاران خود بداند.            
آخرین به روز رسانی در پنجشنبه 28 بهمن 1389 ساعت 06:35