خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید حمید ترابی پلت کله
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط تفحص لنگرود   
يكشنبه 29 اسفند 1389 ساعت 09:19

 alt

نام:حمید

خانوادگی :ترابی پلت کله

تاریخ تولد :18/12/1343

محل تولد :لنگرود – روستای پلت کله

تاریخ شهادت:4/1/61

محل شهادت :رقابیه

 

 حمید درچهارمین روز از فروردین ماه سال 1343 در روستای پلت کله لنگرود چشم به جهان گشود. وی دوران ابتدائی را در روستای خود و از دوران راهنمایی راهی شهر لنگرود گردید. در زمان رژیم پهلوی در تظاهرات بر علیه رژیم با شور و هیجان شرکت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در انجمن ها شرکت فعال داشت و نقش حساسی در کارهای تبلیغی داشت . مدتی در حزب جمهوری اسلامی فعالیت داشت و بعد از مدتی دیگر با تقاضای بسیج وارد این نهاد گردید. وی در زمان جنگ تحمیلی بارها عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید و در آخرین بار در حالیکه ترکش خمپاره در بدنش سنگینی می نمود با اسرار خیلی زیاد مجددا عازم جبهه ها گردید و سر انجام در جبهه شوش در عملیات فتح المبین در جنگ رقابیه بر اثر ترکش آرپی جی هفت به شهادت نائل آمد.

 

«خاطراتی از زبان کبری ترابی خواهر شهید»

قانع بودن تنها به یک دست لباس

به صرفه جویی خیلی اهمیت می داد و قانع بود. در زمان جنگ فقط یک پیراهن داشت و ظهرها موقعی که آفتاب به شدت می تابید  و از بسیج به منزل می آمد همان پیراهن را می شست ،خشک می کرد و می پوشید . پدرش یک دست کت و شلوار برای او دوخته بود اما حتی یکبار هم از آن استفاده نکرد. می گفت:زمان جنگ وقت پوشیدن کت و شلوار نیست ما باید همیشه کت و شلوار بسیجی  به تن داشته باشیم.

 

درمقابل کتکهای منافقان کوتاه نیامدن

 

در مبارزه با منافقین خیلی فعال بود . حتی یکبار او را اینقدر کتک زدند که وقتی به منزل آمد نمی توانست به دیوار تکیه دهد. هر چه قدر از او سوال کردیم که چه شده ؟چیزی نگفت .یکبار دیگر هم منافقین بسیار او را کتک زدند و سپس در زباله دانی شهر انداختند اما او کوتاه نیامد.وی بسیاری از منافقین را دستگیر و به بسیج تحویل می داد . عقیده داشت که منافقین باید از صحنه ی روزگار محو و نابود شوند.

 

اهمیت دادن به نماز جماعت

برادرم موذن بود و به نماز اهمیت زیادی می داد . روزهای بارانی پاییزوبرف زمستان با پای مجروح در حالیکه فاصله ی خانه تا مسجد شهداءزیاد بود خود را به مسجد می رساند ،اذان می گفت  و نمازش را به جماعت اقامه می نمود.

 

توجه به خانواده ی رزمندگان

در زمان جنگ نفت خیلی کمیاب بود. وقتی حمید مجروح شد و از بیمارستان به منزل منتقل گردید،دوستان و بستگان بسیاری به دیدن او می آمدند. ما به اندازه ای نفت داشتیم که تنها می توانستیم یک اتاق را گرم نگه داریم . یک روز برادران بسیجی به دیدن او آمدند و گفتند:حمید ما به شما نفت می دهیم تا بتوانید اتاق دیگر را گرم کنید و از مهمانها در اتاق دیگر پذیرایی کنید . حمید پیشنهاد آنها را قبول نکرد و گفت :نفت را برای خانواده ی رزمندگانی ببرید که شوهرانشان در جبهه هستند و کسی را ندارند. 

 

آخرین به روز رسانی در شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 09:30