تاریخ تولد:  5/12/1332              تاریخ شهادت:   2/1/1361              محل شهادت:  شوش- رقابیه              وضعیت تاهل: متاهل- 1 فرزند

شهيد غلامرضا منعم به در روستاي لفمجان از توابع شهرستان لاهيجان چشم به جهان گشود  وی تحصيلات ابتدائي را در زادگاه خويش به پايان رساند ، در اوقات فراغت خويش به مطالعه كتابهاي غير درسي به خصوص  مذهبي و سياسي و اجتماعي مي پرداخت . و به كمك پدر نیز مي پرداخت  او چند سالي به ادامه تحصيل در دبيرستان پرداخت ولي بعلت برخي مشكلات ناچار به ترك تحصيل شد چون  از خدمت سربازي معاف بود به همين دليل راهي تهران به جهت پيدا كردن كار شدودر كارخانه ارج  مشغول بكار شد وبه دليل علاقه به تحصيل در مدرسه شبانه ثبت نام  کرد و به ادامه تحصيل پرداخت وبه دليل فعاليتهاي انقلابي  ای که داشت وي رااز كارخانه اخراج كردند. واين فعاليتها باعث شد كه در سال آخر ديپلم خود را نتواند بگيرد . بعد از مدتي در شبكه بهداري تهران مشغول بكار شد ولي همچنان به فعاليتهاي خود ادامه میداد ودر راهپيمايي ها نيز شركتی فعال  داشت.وحتي فعاليتهاي خود را نيز به روستاي خود نيز كشاند. تا سرانجام انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ازدواج نمود كه یک پسر  از وي به يادگار مانده است. با تشكيل بسيج در پايگاه مقاومت بهداري به عضويت  آن درآمد و با آغاز جنگ تحميلي در مناطق جنگي حضور ی فعال پيدا كرد و پس از مدتي از طريق مركز بهداشت به رشت منتقل شد ودر شهر مذهبي آستانه اشرفيه سكونت گزید.واين شهيد والامقام بجهت تحصيل علوم ديني در حوزه علميه آستانه ثبت نام نمود و در پايگاه شهيد رجائي به فعاليتهاي خودادامه داد. شبها در بيمارستان كشيك بود و يا اينكه در پايگاه به نگهباني مشغول می شد . او  توجه بسیار زيادي به نماز جماعت مي نمود و سرانجام به همراه جمعي از طلاب به مناطق جنگي رفت و به شوش رقابيه اعزام شد كه هنوز مدتي نگذشته بود كه در خط مقدم جبهه بر اثر اصابت تیر به  به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

وصيت نامه شهيد غلامرضا منعم :

الله اكبر .اشهد ان لا الا لا الله ! اشهد ان محمد رسول الله . اشهد ان امير المومنين بر خون شهيدان قسم در اين لحظه اي كه اين وصيت نامه را مي نويسم تمام لوازم جنگي را آماده كرده ام و منتظرم كه با برادران حركت كنم اي بازمندگان بعد از شهادتم هيچ ماتمي نگيريد . پدرم ،مادرم ، خواهرم ، برادرم ، همسرم فرزندم ، جامعه سياه به تن نكنيد اگر روزي شنيديد كه در بسترم يعني در خانه ام مردم آنوقت است كه سياه بپوشيداما اين راه را كه من انتخاب كرده ام عاقلم و بالغ با ديده اي باز و با تمام عشق بسوي معبودم هدفم با شور و شعف پرواز مي كنم زندگي پست دنيايينمي توانست آن معنويت دروني را احياء كند دراين لحظه وقت تمام شد و عازم هستم خدايا خواهانم كه مرا از سربازان امام زمان قرار بدهی. آمين يارب العالمين (ساعت 9 شب 1361/1/1)

قسمتي از نامه شهيد رضا منعم به خانواده اش:

به خانواده عزيزم سلام مي رسانم اميدوارم كه حال شما خوب باشد اميدوارم در پشت جبهه بسيار پر اميد و با نشاط كارهايتان را پيش ببريد . اگر دير آمدم هيچ ناراحت نباشيد هدف خودتان را خالص كنيد ، بدانيد كه همه ما براي خدا هستيم سرنوشت انسان بدست خداست .سعادت گشته كه من در جبهه حق عليه باطل به مبارزه بروم  ولي سهم شما از ما بيشتراست اين سعادت نصيب همه مسلمين گردد. بايد بدانيد امروز نبايد در گوشه اي نشست تااسلام غريب بماند ند ما مي جنگيم و هيچوقت تن به سازش نمي دهيم . خانواده محترم نكند ايمانتان ضعيف شود كه حرفي بزنيد به نفع دشمنان اسلام تمام شودمي دانم آنهايي كه انقلاب را درك نكرده اند ممكن است به شما بگويند مثلا بگويند چرا گذاشته ايدكه برود جبهه، اما به آنها بگوييد براي آن رفته است كه ننگ نرفتنت را بپوشاند با صلابت وپايداري نداي حق طلبانه اسلام را به ديگران بگوييد و بدانيد كه پيروزي در هر حالاز آن ماست دعا كنيد كه برادران رزمنده پيروز شوند و هميشه سربلند و سرافراز باشيد زيرا ننگ بود كه در خانه مي ماندم و در بستر مي مردم اگر شهادت نصيبم شد برايم فغان برنياوريد چون آرزويم بوده است نيايد مثل كساني باشم كه مانده اند اما مرده متحركي بيش نيستند انسان  از آن خود نيست كه جاويد بماند موقعي جاويد خواهد ماند كه با خدا معامله كند جان در برابر خدا ارزش ندارد . زيرا ما صاحب جان نيستيم (انالله وانا اليه راجعون همه از اوييم و به سوي او خواهيم رفت )مواظب بچه ام باشيد و نكند خداي ناكرده ناراحتي بكنيد و به صادق خوب نرسيد خدا شما را ياري مي كند.