خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید سید حسین جعفر پور
امتیاز کاربر: / 0
بدخوب 
يكشنبه 11 ارديبهشت 1390 ساعت 14:12

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

سید حسین جعفرپور فرزند سیدمحمد در سحرگاه روز دوم فروردين سال 1346 در روستاي باركوسرای لاهيجان چشم به جهان گشود. وی فرزند اول خانواده بود. پدر او كشاورز بود و حسین نیز ازهمان ابتدای کودکی در کار کشاورزی یاور پدر بود.

او دوران ابتدايي را در همان روستا به پایان رساند و در سال 1365 به همراه خانواده به بندركياشهر آمدند. دوران راهنمايي را در همین شهر و دبيرستان را نیز در هنرستان فني و حرفه اي شهر لاهيجان در رشته برق گذراند.

بعد از شهادت برادرش سيد ابو طالب به آموزش نظامي رفت و بعد به همراه دوستان خود به جبهه مريوان اعزام شد پس از چند ماه بر گشت و مشغول ادامه تحصيل گردید. در كنار تحصيل ورزش هم مي كرد؛ودراین میان به ورزش هاي رزمي علاقهخاصی داشت

حسین انسانی بسیار مهربان بو د و دوستان زيادي داشت؛ همیشه سعی می کرد نمازش را اول وقت و در مسجد بخواند . گاهی وقتها که پدر به واسطه ارتباط او با برخی از هم سن وسالان دیگرش گله میکرد، او به پدرش میگفت:به این دلیل با آنان دوست هستم كه آنها را به کارهای خوب تشويق كنم و با خود به مسجد ببرم.

سید حسین با وجود علاقه زیادی که به خانواده و به ویژه خواهر کوچکش داشت،اما از آنجايي كه دل كندن از جبهه و دوستان همرزمش در آن ديار معرفت و شجاعت برایش سخت بود بار دیگر عازم مناطق جنگي غرب شد و سرانجام در عمليات كربلاي 2 بر اثر اصابت تيري به پيشاني اش به درجه رفيع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش که یک پلاک وچند تکه استخوان بیشتر نبود پس از 13 سال چشم انتظاری به آغوش خانواده بازگشت.

خاطره از زبان مادر:

مادر شهید: بعد از انقلاب به کلاس نهضت سواد آموزی می رفتم روزی از حسین خواستم برایم دیکته بگوید؛ او گفت و من هم نوشتم.در آخر دیکته گفت:بنویسید من آرزو دارم حسینم به شهادت برسد. من هم نوشتم چون فکر می کردم از کتاب می گوید. وقتی به کلاس رفتم خانم معلم بعد از خواندن این جمله از من پرسید : تو واقعأ چنین آرزویی داری؟ ومن تازه فهمیدم که این زبان حال پسرم بوده نه نوشته داخل کتاب.

خاطره از زبان خواهر:

خواهر شهید:اینکه می گویند شهید با رفتار خود به دیگران می فهماند که می رود و بر نمی گردد من در رفتار شهید سید حسین دیدم.بار آخر که خواست اعزام بشود از دوستان دوربین عکاسی امانت گرفت و یک شب درخانه چند عکس دسته جمعی گرفت. روز اعزام وقت خداحافظی هیچ وقت آن صحنه از جلوی چشمانم دور نمی شود؛ دستم را آنقدر فشرد وبعد از چند قدم برگشت ونگاهی با لبخند به من کرد که هیچ وقت آن دستهای گرم ونگاه شیرین وزیبا و پر از حرف از خاطرم نمی رود.

فرازی از وصیتنامه شهید

اميد آن دارم كه در طريق الله باشيد بجز رضاي خداوند گامي برنداريد و ظواهر هر چيزي را قبول نكنيد و در پي وظايف خود جستجوگر باشيد و از شاهدان شاهد سر مشق بگيريد كه خالصانه جان باختند كه آنها از خداي خود چيزي در اين دنيا طالب نشدند جز معامله تن خاكي خود با زندگي جاودانه پس راه انسانيت را دنبال كنيد تا انسان وار زندگي و انسان وار بميريد

سفارش پيامبر را حفظ كنيد كتابش قرآن را زنده نگه داريد نه آنكه فقط بخوانيد يا با جلد و رويش تزئين در خا نه ها نگه داريد كلماتش را با عمل صالح خود تزئين كنيد و زندگي و حركت در جامعه را از روي دستورات آن انتخاب كنيد

اگر خداوند توفيق حا صل نمود مرا با اين همه گناهانم خونم را خريدار گشت و نام خود را بر اين بنده ي حقير نهاد بر حال من نفرين نكنيد و نگوييد كه خود كشي كرد اگر خود كشي است در راه رسيدن به مراد است نه چيز ديگر يقين داشتم بر خود كه براي مال و منال دنيا نمیرم و مرگ سرخ را از او طلب نمودم و او نيز دست رد بر سينه ام نزد و شما اي كسانيكه به و صيت نامه ام نگريسته ايد خود كه بنده اي غير عامل و مقصر بو ده ام اميد است كه با عمليات الهي و پيروزي از رهبري خردمندانه امام امت و عمل به و صاياي شهيدان اسلام در گذر زندگي استفاده کنم به اميد بر افراشته شدن پرچم لا اله الا اله بر فراز قله هاي پيروزي (خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار)

 

 

آخرین به روز رسانی در دوشنبه 13 تیر 1390 ساعت 06:03