خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
شهید رمضان صنایع پرکار
امتیاز کاربر: / 0
بدخوب 
يكشنبه 08 خرداد 1390 ساعت 09:08

بسم رب الشهداء والصدیقین


 

 

 

 

 

 رمضان صنایع پرکار فرزند تقی در 12 دیماه سال 1332 مصادف با نهم ماه رمضان سال 1332 هجری شمسی چند ساعت پس از غروب آفتاب در منزل پدریش واقع در دهنه سرسفیدرود از توابع بندرکیاشهر به دنیا آمد.

رمضان شش سال نخست دوره تحصیل را در همان روستای زادگاهش گذراند و پس از آن به تهران رفت و تا دیپلم همانجا ادامه تحصیل داد ؛در درس هایش بسیار زرنگ بود و تابستان ها در کار کشاورزی به خانواده کمک می کرد .

با همه مهربان بود؛همیشه می گفت اگر در مزرعه کارگری گرفتید بهترین غذاها را به آنها بدهید و احترامشان کنید،در غیر این صورت فردای قیامت نمی توانید جوابگو باشید.

رمضان به خدمت سربازی اعزام شد و پس از پایان دوره خدمت در در رشته مهندسي مکانيک دانشگاه علم و صنعت پذيرفته شد و مشغول به تحصیل گردید و در همان دوران با دختر داییش که معلم بود ازدواج نمود.

در دوره دانشجویی نیز هم در تهران و هم در زادگاهش در فعالیت های انقلابی شرکت می کرد و بسیار شجاع بود و ترسی از دستگیری و شکنجه نداشت.بارها از سوی مزدوران شاه تهدید شد.

علاوه بر آن به قم،تبریز و مشهد می رفت و اعلامیه های انقلابی و عکس امام خمینی(ره)را پخش می کرد و در بسیاری از راهپیمایی های انقلابی حضوری پررنگ و فعال داشت.

در سال 1360 در دبيرستان الهي نازي آباد به تدريس پرداخت. در همين سال برادر کوچکترش نقي در تنگه چزابه به شهادت رسيد و او با اصرار فراوان در فروردين ماه براي اولين بار قدم در راه جهاد في سبيل‌الله نهاد. با بازگشت به محل کار خود مسئولين مربوطه اجازه ترک محل خدمت به او ندادند و رمضان به ناچار تا مدتي در شهر ماند تا اينکه با بازگشائي دانشگاه‌ها بعد از آموزش تخريب بار ديگر راهي جبهه شد

هر سه بار قبل از اعزام برای خداحافظی نزد خانواده اش در دهنه سرسفیدرود رفت.هرگز از سختی های جبهه کلامی به زبان نیاورد و همیشه از خوبی ها و خوشی های آن سخن می گفت.

رمضان هرگز در فکر خرید لباس و وسیله نو برای خود نبود و اعتقاد داشت:کسانی هستند که شرایط خرید لوازم نو را ندارند نمی خواهم شرمنده ی آنها شوم.

در بیست بهمن سال از ناحیه سر مجروح شد و چند روزی در بیمارستان بستری بود.پس از آن برای آخرین بار عازم جبهه شد و سرانجام در تاریخ 23 فروردین ماه سال 62 در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسید.

هنگام شهادت یک دختر 4 ساله داشت و 2ماه پس از شهادتش فرزند دیگرش به دنیا آمد.

یادش گرامی و راحش پررهرو باد

 

درباره شهید:

روزی پدرش به او گفت:هم سن و سال های شما الان خانه و زندگی دارند شما چرا به فکر زن و بچه ات نیستی؟و رمضان رو به قبله کرد و گفت:خدایا من را فقیرانه و مظلومانه از این دنیا ببر،فقط در این دنیا یک لباس می خواهم که خودم را بپوشانم.

شهید رمضان سه مرتبه در دوران طاغوت در مشهد مقدس دستگیر و شکنجه شدیدی شد که وصیت نموده بود اگر لیاقت شهادت را داشتم،بعد از مرگم از شکنجه من به خانواده ام بگویید.

به همرزمانش گفته بود: اگر شهید شدم دوست ندارم که برای حمل جنازه من کسی آسیب ببیند و مجروح شود.

به خانواده اش  گفته بود که می دانم در روز سه شنبه ای شهید می شوم و با برادر خانمش قرار گذاشته بودند که با هم شهید شوند.سرانجام در روز سه شنبه به همراه برادر خانمش به شهادت رسید.

روز تشیع پیکر پاک شهید رمضان صنایع ،دختر 4 ساله اش با دسته گل به بدرقه پدرش رفت اما او را نشناخت؛آخر صورت بابا ترکش خورده بود..."مظلومانه" شهید شد...

 

آخرین به روز رسانی در دوشنبه 13 تیر 1390 ساعت 07:06