خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنانکه که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنانکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند.امام خمینی(ره)
بار خدايا توانائيم ده تا در اين جبهه ها تزكيه شوم و بوسيله اين تزكيه به تو نزديك گردم.شهيد غلامرضا حسين پور
 
 

پیوندها

 
 

 
معرفی شهدای شهرستان
شهيد سيد علي اكبر حسيني PDF  | چاپ |  نامه الکترونیک
نوشته شده توسط گروه تفحص کلاچای   
يكشنبه 11 دی 1390 ساعت 11:55

بسم رب الشهدا

تاریخ تولد:1346

محل تولد:شاهمراد محله سیارساق چناربن

تحصیلات:سوم راهنمایی

وضعیت تأهل:مجرد

اعزامی:سپاه

تاریخ شهادت: مریوان

محل دفن:گلزار شهدای کلاچای

زندگینامه

شهید سید علی اکبر و سید هادی دو برادر بودند که در خانواده ی مومن و متدین متولد شدند، سی علی اکبر دو سال بزرگتر از سید هادی است و دو سال سید علی اکبر زودتر از سید هادی به شهادت رسید، نامشان را پدرشان انتخاب کرده بود. در دوران کودکی هردو بر اثر تصادف به مدت 14 روز در بیمارستان  بستری شدند تحصیلات هردو تا مقطع راهنمایی با شروع شدن انقلاب رها شد و مسئولیت سنگین جنگ را بر عهده گرفتند. نماز جمعه این دو برادر هرگز  قطع نشد. همیشه قبل از صرف غذا نماز خود را به جای می آوردند. اوقات فراغتشان را در دکان پدرشان می گذراندند، هردو به ورزش فوتبال علاقه مند بودند،سید علی اکبر و سید هادی علاقه زیادی به شهادت داشتند و همیشه از مادر تقاضای دعا برای شهادت را می کردند.

مادر شهید از شناسایی پسرش می گوید:سید علی اکبر طوری ترکش خورده بود که از ناحیه صورت قابل شناسایی نبود که دو بار برای دیدن پسرم مرا به سرد خانه بردند هربار که به من نشان می دادند نمی توانستم او را بشناسم می گفتم نه این پسرم نیست بعد به خاطرم رسید که یک خالی در کنار گردنش بود، گفتم اگر آن خال باشد پسرم هست برای بار سوم وقتی آن نشان را دیدم پسرم را شناختم.

 
شهید علیرضا جعفری قاضی چاکی PDF  | چاپ |  نامه الکترونیک
امتیاز کاربر: / 1
بدخوب 
نوشته شده توسط گروه تفحص کلاچای   
يكشنبه 20 آذر 1390 ساعت 11:38

بسم رب الشهدا

محل تولد:کلاچای

تاریخ تولد:12/6/1348

تحصیلات:اول متوسطه

وضعیت تأهل:مجرد

اعزامی:بسیج سپاه

تاریخ شهادت:23/4/1365

محل شهادت:سلیمانیه عراق

محل دفن:گلزار شهدای کلاچای

زندگینامه

بسیج دانش آموز علیرضا جعفری در 12/6/1348 در قاضی چاک (اشکورات رودسر) به دنیا آمد. نبود پدر به دلیل کار در بیرون، مادر نقش مهمی در یادگیری واجبات دینی به شهید و دیگر فرزندان داشت. شهید در مدرسه بسیار فعال بود. صدای زیبایی داشت و بچه های مدرسه پس از شنیدن آیات قرآن با صدای زیبای او در کلاس حاضر می شدند. در مدرسه تئاتر بازی میکرد و ورزشهای مورد علاقه اش فوتبال و پینگ پنگ بود. بسیار صله رحم به جا می آورد. از کسی ایراد نمی گرفت. بسیار بجا صحبت میکرد.عشق به بسیج باعث شده بود تا او مدرسه را ترک کرده و به آنجا برود و کارهای آنجا را انجام دهد. علاقه وافری به جنگ و جبهه داشت. اولین بار علیرضا از مسجد محل اعزام شد و راهی منجیل شد. زمانیکه به آنجا رسیدند برف و سرما فراوان بود و درهای پادگان ها قابل باز شدن نبود. بچه ها هر طور بود شب را سپری کردند و فردا صبح به خانه هایشان برگشتند اما علیرضا در آنجا ماند و به کارها ادامه داد. در طول مدتی که در جبهه بود عشق شهادت در وجودش شعله ور شده بود. ولی اصلاً برروز نمی داد و نمی گفت. زمانی که به مرخصی می آمد فقط راه می رفت و با خود زمزمه می کرد:به کربلا می روم. با شهدا می روم.

آخرین باری که علیرضا به خانه آمد تابستان بود که بعدش به شهادت رسید. در 23 تیر ماه سال 65 بر اثر اصابت گلوله از پشت سرش در منطقه سلیمانیه عراق در 17 سالگی به شهادت رسید .کفنش همان لباس خونین، همان پوتین و همان شلوار خونین بود.

چگونگی شهادت شهید از زبان مادر شهید:

حین جنگ همه دوستانش به شهادت رسیدند و چند نفری باقی مانده بودند.زمانیکه به سنگر  برگشتند همه از آفتاب سوزان آن روز دچار تشنگی شدید شده بودند. هیچ کدام از خستگان توان رفتن به سراغ آب را نداشتند آب هم جایی در تیر رس عراقی ها بود. علیرضا به راه افتاد خود را به آب رساند و برگشت با زرنگی زیاد آن را به شهر رساندولی در آن زمان عراقی ها سر او را نشانه گرفتند و از پشت او را به شهادت رساندند.

 

 
<< ابتدا < قبلی 61 62 63 64 65 66 67 بعدی > انتها >>

صفحه 63 از 67